تصورش سخت است که گورکن، دومین فیلم کارگردانیست که اولین فیلمش کوپال است. کوپال یک فیلم کوچک متوازن، پیشرو، متناسب، با ارتباط پیوسته و ارگانیک بین تمام اجزایش، حتی با سگ بازیگرش بود و توانسته بود با یک بازیگر، یک حیوان و یک خانه، فضای درگیرکنندهای خلق کند که تا انتها حفظ میشود. و در عین حال قصهاش را هم بهخوبی روایت کند. چهطور کسی که بلد بود آن فیلم را بسازد، حالا مبانی اولیۀ قصهگویی یک درام روانشناسانه را هم نادیده میگیرد که پر از پرسشهای بیپاسخ دربارۀ روایتش است و آدمهایی در این حد رهاشده و کماثر دارد. نه توان پیشبرد ساختار کلیشهای جناییاش را دارد و نه میتواند آدمهایش را بشناساند و روابط آنها را سامان دهد. و نه حتی میتواند روانشناسی زنی تنها را در میان اطرافیانی که به قدر کافی حمایتکننده نیستند، ترسیم کند؛ در حالی که شخصیت محوری داستان هم هست. اگر سوده دیده میشود، به دلیل بازی کنترلشدۀ ویشکا آسایش است که به هر نحو ممکن، نقش را از سقوط در ضعف شخصیتپردازی نجات میدهد و دو جایزه هم میبرد که باعث کنجکاوی ما نسبت به فیلم هم میشود.