دنیای بهرام بیضایی خاص و یکه است. برای فهم این دنیا که به قول خودِ بیضایی از قلمش میچکد، نیاز داریم او نیز همراهیمان کند. در واقع هر اثر هنری هر چه هم مستقل از سازندهاش به حیات خود ادامه دهد اما در نهایت جایی، زمانی و در موقعیتی خاص نیاز است که با حرفهای سازندهاش برای مخاطب روشنتر و واضحتر شود. این موضوع دربارهٔ دنیای بهرام بیضایی بسیار ضروریست زیرا فضای آیینی و اساطیری آثارش در تلفیق با حرفها و کنشهای امروزی جامعهای در حال گذار، لایههای متفاوتی به کارهایش میبخشد که نیاز به واکاوی بیشتری دارد.
ایدهٔ اولیهٔ نمایشنامهٔ چهارراه در ایران در ذهن بهرام بیضایی متولد شد و در مهاجرتش به آنسوی دنیا، شکل گرفت، رشد کرد و در نهایت روی صحنه رفت. اتفاقی مهم که از یک سو بیضاییدوستان را خشنود کرد و از سوی دیگر موجب شد باز هم زخمی قدیمی سر باز کند؛ زخمی که با مهاجرت هر هنرمند از این مملکت، عمیق و عمیقتر میشود. این مجموعهٔ کوچک، هرچند به فیلم/ نمایش چهارراه میپردازد و سعی دارد از جنبههای مختلف نگاهی به جدیدترین اثر این هنرمند داشته باشد اما در عین حال بهانهای برای دیدار دوباره با شخصیتیست که حضورش در عرصهٔ سینما و نمایش ایران، حضور مغتنم و مهمی است.
من خودم از هواداران بیضایی هستم و تقریبا تمام اثار منتشر شدهش رو خوندم و اکثرشون رو دوست دارم ولی این نمایش یکی از ضعیفترین و شعاریترین کارهای بیضاییه که به زور و با چسب میخواد دنیای معاصر رو به اساطیر باستانی وصل کنه که به هیچ وجه موفق نیست. درک بیضایی از مردم و مناسبات اقتصادی انگار از دهه چهل شمسی تغییری نکرده و همچنان اصل قرن نوزدهمی فقط تولید رو جار میزنه. من نمایشهای مجلس شبیه در ذکر... و شب هزار و یکم رو چند بار دیدم و لذت بردم ولی این در کنار وقتی همه خوابیم حتی برای یکبار هم قابل دیدن نبود. اصرار بر آوردن مباحث اساطیری به دنیای معاصر در سگ کشی موفق بود و در وقتی همه خوابیم و چهارراه نه. کاش یک نقد مخالف هم در مورد این کار منتشر کنید.
ما طبعاً نمیتوانیم نقد مخالف سفارش بدهیم، اما اگر نویسندهٔ معتبر و نامآشنایی بنویسد چاپ میکنیم.