بهزاد عشقی

درنگ کن آقای کوثری، درنگ کن

چهرۀ تاریخی و شخصیت داستانی

12 شهریور 1400

جهانگیر کوثری می‌خواهد فیلمی بر اساس زندگی فروغ فرخزاد و با بازی دخترش باران کوثری بسازد. عده‌ای معتقدند باران بازیگر مناسبی برای این نقش نیست. اما آیا مشکل فقط همین است؟ و اگر به جای باران بازیگر دیگری انتخاب می‌شد دیگر مشکلی نبود؟ سؤال می‌باید به این شکل طرح می‌شد: آیا می‌شود بر اساس زندگی فروغ فیلم داستانی مؤثر و قابل قبولی ساخت؟ هوشنگ گلمکانی در مقالۀ «ناپلئون بناپارت در نقش فروغ فرخزاد» به سهم خود می‌کوشد که به این سؤال پاسخ بدهد و بعد پیشنهاد می‌کند که: «در یک موقعیت فرضی اگر خودم قرار باشد فیلمی دربارۀ فروغ فرخزاد بسازم فقط مقطع کوتاهی از زندگی او را در نظر می‌گیرم و آدم‌های زندگی‌اش را خارج از قاب و در عمق میدان نگه می‌دارم... من اگر باشم فیلم دربارۀ فروغ را در فضای همان جذام‌خانه، از شروع تا پایان دوازده روز فیلم‌برداری می‌سازم. (ماهنامهٔ «فیلم امروز»، شمارۀ 3)

آیا فیلم‌سازان ایرانی نیز در زمینۀ سینمای تاریخی توانسته‌اند تاریخ را دراماتیزه کنند؟ سینمای ایران به چند دلیل هرگز نتوانسته از تاریخ، درام بسازد و چهره‌های تاریخی را به شخصیت‌های سینمایی ماندگاری بدل کند. نخست به دلیل کمبود سرمایه، دوم به سبب جزم‌اندیشی‌های سیاسی، سوم به خاطر ممیزی بازدارنده، چهارم به جهت نداشتن توانمندی‌های دراماتیک. فیلم تاریخی سرمایۀ زیادی می‌خواهد و معمولاً بخش خصوصی قادر به سرمایه‌گذاری در این زمینه نیست. نهادهای دولتی نیز با این نیت به سراغ تاریخ می‌روند که آدم‌ها و رویدادها را به قوارۀ جزم‌های سیاسی خود درآورند. جزم‌اندیشی البته فقط شامل نهادهای قدرت نمی‌شود و پاره‌ای از روشنفکران سیاست‌اندیش نیز با همین نگاه به سراغ تاریخ می‌روند. از سوی دیگر شخصیت‌های تاریخی وقتی به شخصیت‌های نمایشی و سینمایی بدل می‌شوند می‌باید زندگی شخصی و خصوصی داشته باشند. رد پای این زندگی را یا باید در تاریخ سراغ گرفت، یا این که بدون مخدوش کردن چهرۀ تاریخی اشخاص، برای‌شان شناسنامۀ شخصی صادر کرد. اما سازندگان فیلم‌های ایرانی، یا به علت محافظه‌کاری از پرداختن به زندگی خصوصی اشخاص می‌پرهیزند، و یا در مقیاس جزم‌های سیاسی، برای‌شان هویت جعلی می‌سازند. مثال‌ها در این زمینه بسیار است و در این مجال فقط به چند مورد اشاره می‌کنم. امیر قویدل در فیلم‌های میرزاکوچک خان و سردار جنگل (1363) حدود چهار ساعت وقت می‌گذارد اما هرگز نمی‌تواند چهرۀ فردی و نوعی مشخصی از کوچک جنگلی ارائه دهد. کوچک‌خان اندکی سوارکاری می‌کند، اندکی می‌جنگد، مقادیر زیادی شعار می‌دهد، سرانجام هم جان می‌بازد. اما هرگز متوجه نمی‌شویم که نهضت جنگل بر بستر کدام نیاز سیاسی و اجتماعی شکل گرفته است؟ حاکمان ایران چه کسانی بودند و چه ماهیتی داشتند؟ میرزا خود را ضد اجنبی می‌انگاشت. اجنبی‌ها به طور مشخص که بودند و چه ستمی به ما می‌کردند؟ خاستگاه اجتماعی میرزا کجا بود و چه اقشاری از او حمایت می‌کردند؟ این اقشار چه می‌خواستند و از کدام بی‌عدالتی رنج می‌بردند و در خیزش میرزا چه آینده‌ای می‌دیدند؟ فیلم پاسخی برای این پرسش‌ها ندارد و فقط بخش‌هایی از کتاب سردار جنگل (ابراهیم فخرایی) را یا از زبان راوی یا از طریق بازیگران فیلم، برای‌مان روخوانی می‌کند. با این فیلم نمی‌توان شخصیت محوری فیلم و اهداف سیاسی او را به‌درستی شناخت. از زاویۀ شخصی و عاطفی نیز کوچک جنگلی معادله‌ای چندمجهوله است، و زندگی خصوصی‌اش کاملاً در سایه است. آیا عاشق شده است؟ آیا به شکل سنتی ازدواج کرده یا همسرش را خود انتخاب کرده است؟ آیا در زندگی زناشوهری مشکلی نداشته است؟ آیا همسرش از هر نظر با او هم‌سو بود و از جهت سیاسی هیچ مشکلی با هم نداشتند؟ زندگی خانوادگی میرزا کاملاً در سایه است و فقط در یکی از صحنه‌های نهایی فیلم، میرزا را می‌بینیم که در قاب پنجره ایستاده و با همسرش وداع می‌کند. یا حتی وداع نمی‌کند و نامۀ میرزا به همسرش را از کتاب فخرایی برمی‌دارد و به همان شکل خام قرائت می‌کند. همسر میرزا در این صحنه فرد نیست، تیپ نیست، فقط یک عکس است. حتی عکس هم نیست و فیلم‌ساز به اندازۀ یک عکاس هم نتوانسته به زوایای روحی زن نزدیک شود.

ادامه مطلب در ماهنامه
0 0 votes
Article Rating
Subscribe
Notify of
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
© ۱۴۰۰ فیلم امروز
ماهنامه سینمایی فیلم امروز با اتکا به پشتوانه ای ۴۰ ساله، همراه با آغاز قرن جدید شروع به کار کرد.