رمان بیست زخم کاری را که منبع اقتباس سریال زخم کاری است نخواندهام. اگر قرار بر مقایسۀ تطبیقی و تحلیلی دو متن بود، قاعدتاً به این نیاز بود ولی میخواهم به سریال به عنوان یک متن مستقل نگاه کنم؛ اگرچه سنگینی عطف به مکبثِ شکسپیر در همان تیتراژ نخست مانع از این ماجرا میشود و خواهناخواه معادلسازی بین شخصیتها و موقعیتها و گرههای دراماتیک، ذهن را درگیر میکند و البته از قضا، پاشنۀ آشیل سریال هم در همین ارجاع به مکبث شکل میگیرد.
مکبث، مثل بسیاری دیگر از آثار شکسپیر، سپهری تقدیری را برای آدمهای ماجرا میگستراند که در آن، زمینههای متافیزیکی مانند پیشگویان و جادوگران و ارواح موقعیتی باورپذیر و بهشدت همبسته با جایگاه تراژیک سبک نوشتاری شکسپیر به خود میگیرند و فضای واقعی درام (مکبث، خود الهامگرفته از رویدادی واقعی در تاریخ اسکاتلند بود) در الگویی پرورش پیدا میکند که جنبههای ماورایی و شخصیتی و فلسفی را بر خود عارض میسازد و با منطق درونی درست و خدشهناپذیری، مخاطب نمایشنامه را با حالوهوای این سبک همراه و وابسته میکند. حالا قرار است این ویژگی در سریال زخم کاری هم بروز یابد ولی مشکل اساسی این است که جنبۀ معاصر بودن و واقعی بودن آدمها و شغلها و رابطهها، با این ویژگی همخوان نیست و از همین رو، رفتارها، دیالوگها، کنشها و واکنشها، موقعیتسازیها و مهمتر از همه خود درام، تبدیل به دنیایی از تصنع میشود که به جای باورپذیری فضا، جلوهگریهای انتزاعی و غیرارگانیک عرضه میکند...