تنها از او برمیآمد که در یک گُلهجا با کلمات دریبل بزند و دو عیش سینما و فوتبال را در پیوندی تماشایی و دراماتیک به مخاطب عرضه کند. چه کسی بجز حمیدرضا صدر میتوانست در پروندهٔ درخشان «فوتبال و سینما» در شمارهٔ ۲۲۰ ماهنامهٔ «فیلم»، هجوم یکتنه و مرگبار مارادونا به قلب تیم انگلستان را به یکهتازی کلانتر ویل کین (گری کوپر) مقابل تبهکاران شهر در ماجرای نیمروز تشبیه کند و این دو مواجههٔ نابرابر و در عین حال پیروزمندانه را چنین همسنگ در نظر بگیرد؟ مقایسهٔ ارول فلین با یورگن کلینزمن یا کوین کیگان با کوین اسپیسی، علاوه بر تازگی و نامتعارف بودن اولیه که بجز برخی تحلیلها و جملههای قصار امیر حاجرضایی، هماورد و نمونهٔ دیگری در بین تفسیرهای کارشناسان ورزشی نداشت، به بازیگوشیها و خیالپردازیهای دیگری هم راه میداد و بلافاصله میتوانستیم کلینزمن را در ماجراهای رابین هود و با آن تیروکمان و لباس سبز و در حال گشتوگذار عاشقانه با الیویا دو هاویلند در جنگل شروود مجسم کنیم یا کوین اسپیسی را با پیراهن شماره 7 و قرمز لیورپول تصور کنیم که در فینال جام یوفا در ۱۹۷۳ با یک ضربهٔ سر تماشایی، دروازهٔ تیم بوروسیا مونشن گلادباخ را باز میکند....