مجید مجیدی با وقفهای چندساله دوباره به همان سینمایی بازگشته که با آن بهجا آورده میشود؛ سینمایی مبتنی بر مضمون «فقر» به عنوان بنمایهٔ اصلی. از بدوک و پدر گرفته تا بچههای آسمان، باران و آواز گنجشکها این فقر و تیرهروزیهای ناشی از آن است که داستانهای منتج از یک بنمایهٔ مشابه را همچون بستری مشترک میزبانی میکند. حالا در خورشید هم که عنوانی نمادین و در تضاد با موقعیت محصلان مدرسهای به همین نام و سرنوشت تلخ همهٔ آنها دارد، باز هم فقر و باز هم کودکان رهاشده و محروم هستند که داستان با مرکزیت آنها شکل گرفته و پیش میرود. خورشید روایت کودکان و نوجوانان ایرانی و افغانی بیسرپرست و بدسرپرستیست که به جای کودکی کردن و تجربههای متناسب با سنوسالشان، گرفتار ماجراهای جدی و پرمخاطرهای مانند یافتن زیرخاکی برای یک باند بزهکار میشوند...