داوری دربارهٔ یک سریال در میانهٔ پخش آن نگاه دقیقی نیست؛ چرا که پاسخ پرسشها یا ضعفهایی که در یک قسمت یافته میشوند، شاید در قسمت بعدی پاسخ داده و بدل به نقاط قوت شوند. اما از طرفی چارهای هم نیست. گاهی نقد ناچار است مبتنی بر آنچه دیده، یکجور پیشگویی هم بکند و خوانندگان را سوق بدهد به سوی دیدن اثر هنری، یا با تبیین ضعفها و نقاط منفی آغازین گامهای آن پدیده یا اثر، مخاطب را برحذر دارد از خاتمهای بد. محمدحسین مهدویان در ادامهٔ مسیر حرفهایاش سعی در کسب تجربههای نو دارد و این با فاصله گرفتن موضوعی از چارچوب تبلیغات رسمی حاکم، یعنی آنچه ردش در آثار نخستین او پیدا بود، و چشیدن طعم ژانرهای دیگر امکانپذیر شده است. تا اینجا مهدویان سینمای مستند، مستند داستانی، کمدی، ملودرام و سریالسازی را در کارنامهاش دارد و ضمن جوانی، یکی از کارگردانان کارآزموده در سینمای ماست؛ حتی اگر وابسته و نئوحاتمیکیا خوانده شود! و این را در حالی مینویسم که منتقد سفتوسخت اثر تحسینشدهٔ او یعنی ماجرای نیمروز (۱۳۹۵) به سبب همان نگاه تبلیغاتی و مصادرهٔ تاریخ هستم.