بوتاکس (که عنوان مشابه فیلم بلند نمایشدادهنشدهٔ همکار سابقمان رضا کاظمی را به یاد میآورد) اضمحلال زندگی خانوادهای را نشان میدهد که گرچه همیشه کوشیده ظاهری سرخوش داشته باشد و به اصطلاح معروف صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد اما وقتی به شخصیتهایش نزدیک میشوی چیزی جز موقعیت شکننده و فلاکتبارشان در واقعیت جاری نمیبینی. لاجرم در چنین موقعیتی به رؤیاهای یک ذهن رؤیاپرداز مانند ذهن اکرم پناه میبری که گرچه اعمالش میتواند جنایت به نظر برسد اما در شکل دیگری از حقیقت میتواند نجاتبخش برادر و خواهرش از این منجلابی که در واقعیت گرفتار هستند باشد. چیزی که به بوتاکس شخصیت میدهد فرازهای بهموقع و تأثیرگذارِ داستانی هستند که به شیوهای موجز روایت میشوند. سه شخصیت اصلی فیلم (اکرم، آذر و عماد) موقعیتی درمانده دارند. عماد که بیکار است رؤیای مهاجرت به آلمان در سر دارد و از سویی گرچه اغلب رفتار درستی با خواهرانش ندارد اما مراقبت از آنها را رسالت خود میداند. آذر که در یک مرکز زیبایی کار میکند و خواهر کوچکتر است، شخصیتی جاهطلب و جسور دارد و میخواهد از هر میانبُری برای رفع کمبودهایی که همیشه در زندگی داشته استفاده کند. در کنار این سعی دارد از خواهر بزرگترش اکرم هم مراقبت کند. اکرم در بین این دو شخصیتِ خاکستری، جهان ذهنی مالیخولیایی و البته کودکانهٔ خودش را دارد. از همان ابتدا عملاً برادر و خواهرش از او بیگاری میکشند و اکرم دم نمیزند. در نهایت با یک واکنش عصبی و آنی که بهمثابه یک خروش ناگهانی علیه ظلمیست که یک عمر بر او روا شده، حادثه اصلی و هولناک داستان را شکل میدهد. اکرم با همهٔ اینها شیفتهٔ برادرش است. به همین دلیل هم به لحاظ ذهنی نمیخواهد با واقعیت کنار بیاید و بپذیرد عماد دیگر در کنارشان نیست...