...از دیگر فیلمهای شمشیربازی خوب آن روزگار پسر کنت مونتکریستو بود که ما هرچند از احوالات پدرش کاملاً بیخبر بودیم ولی به گواهی وجود پسرش باید که مرد قابلی میبود. هنرپیشهٔ اصلی فیلم لوئی هیوارد (لوئیس هیوارد) بود که یادم هست در آخر کشته میشد. زمینهٔ تاریخی فیلم و آن قصرها و راهروها و ستونها و لباسها و تاختوتاز و این که آرتیسته نقاب میزد، فیلم را دریادماندنی میکرد... لوئی هیوارد، ضمناً قهرمان اول فیلم تیروکمان سیاه هم بود که از تمام فیلم دو لحظهاش به خاطرم مانده؛ جایی که آرتیسته را به ستونی بستهاند و میخواهند اعدام کنند و قرار است کمانداری به قلب او تیراندازی کند و کشیشی که در باطن همدست آرتیسته بوده در لحظه دعای آخر کتابی را زیر لباس آرتیسته در ناحیهٔ قلب او قرار میدهد و تیر به این کتاب میخورد. لحظهٔ دیگر جایی بود که آرتیسته بعد از یک سری شمشیربازی با یک گروه سرباز در یک تالار قصر، به طرف پنجره میدوید، ولی در لحظهٔ قبل از پریدن، شمشیر را مثل نیزه پرت میکرد و دوربین شمشیر را در تمام طول حرکت در فضا تعقیب میکرد تا نوک آن در سینهٔ یکی از سربازها فرو میرفت...