مقدمهٔ این شماره داشت نوشته میشد؛ صبح جمعه ۲۵ تیر، که خبر رفتن حمیدرضا صدر رسید. حمید عزیز و دوستداشتنی و بیتکرار... حالا دیگر
چه میتوان نوشت بهعنوان مقدمه و سرمقالۀ این شماره؟ چه سرمقالهای؟ چه میتوان نوشت بجز از حمیدرضا صدر که بیش از سی سال از خاطرات ما
با یاد و نشانههای او آمیخته است؟ البته که حمید در دو دهۀ اخیر بار دیگر به دنیای علایق گذشتهاش کوچ کرده بود؛ به فوتبال. بیشتر دربارۀ فوتبال مینوشت و حرف میزد و وقت میگذاشت اما علاقهاش به سینما و تئاتر و ادبیات ادامه داشت. در جشنوارههای فجر فیلمها را با علاقه دنبال میکرد و تا زمان اقامتش در ایران پای ثابت تماشای نمایشهای روی صحنه بود. با این حال بسیاری از کسانی که تفسیرها و صحبتهای نو و متفاوت او را پیرامون فوتبال در برنامههای تلویزیونی میدیدند و میشنیدند از پیشینۀ حمید بهعنوان یک منتقد فیلم و یک سینهفیل پرحرارت خبر نداشتند...