حتی داستان یکخطیاش هم موقعیتهای متناقض و پیچیدهای دارد؛ این که یک بلژیکی یهودی در اسارت نازیها، بهدروغ ادعا میکند فارسیزبان است و در برابر آموختن این زبان به یک سروان نازی امکان زنده ماندن دارد؛ آن هم زبانی که اصلاً به گوشش هم نخورده و یک کلمه هم از آن نمیداند. توأمانی وحشت و تعلیق و حتی خنده، در مرز باریکی که یک اشتباه مساوی مرگ است. درام بهشدت دشواریست که برخلاف قابلیتهای درونیاش، هر لحظه در آستانۀ سقوط است چون بهشدت به باورپذیری موقعیتهایی وابسته است که کفۀ باورناپذیریشان سنگینتر است. بههمیندلیل است که فیلمساز میکوشد با جملۀ «بر اساس رویدادی واقعی» در تیراژ فیلم، این تصور را در تماشاگر ایجاد کند که تمام وقایع عجیبی که میبیند، واقعیست! اما در واقع دروغ میگوید، درست شبیه سینما. چون فقط بستر کلی داستان و آنچه در اردوگاههای نازیها رخ داده واقعیست، نه چنین ماجرایی...