در پایانِ نقدم بر فیلم خوب، بد، جلف ۲: ارتش سری (ماهنامۀ «فیلم»، شارۀ ۵۷۳، مرداد ۱۳۹۹) که به طور کلی، حاکی از ویژگیهای مثبت ساختاریاش در برابر خلأهای فیلمنامه، شخصیتپردازی و شوخیسازی بود، آرزو کردم که خوب، بد، جلف۳ مملو باشد از حوادث پرتحرک پیدرپی و پژمان و سام با شخصیتها و روابطی تعریفشدهتر در متن فیلمنامهای سرشار از انواع شوخیهای موقعیتی، رفتاری و کلامیِ مفرح و متناسب، مدام از خطرات گوناگون جان به در ببرند و این کلیتِ یکپارچه با حواشی دیگر، خدشهدار نشود؛ ویژگیهایی که در قالب جدید سریال با توجه به زمان و بودجه و سازوکار مفصلتر، حتی میتوانستند برجستهتر هم بشوند. حالا پس از دیدن سریال خوب، بد، جلف: رادیواکتیو، آن امیدواریام تبدیل به این حسرت شده که با توجه به امتیازات نسبیِ چند قسمت آغازین و چند قسمت واپسین، اگر سازندگان بر فرض محال از خیر چند قسمت میانی میگذشتند (حذف یا کوتاهسازیِ اساسیِ تمامی ماجراهای مربوط به گمشدن پژمان و سام در جنگل و بستریشدن پژمان و آشنایی با خانوادۀ او و تبلیغات رسانهای خانم بشارتی و شوخی با پشتصحنۀ سینمای ایران و وزارت ارشاد و برنامۀ نقد تلویزیونی و... صرفاً نگهداشتن گزیدهای از عملیات گروه حسام بوالهوس) و کلیت داستان را با فشردهسازی و تراکم رویدادها و شوخیهای سه بخش قطار، حسام و قشم به صورت یک فیلم سینمایی پروپیمان عرضه میکردند، قطعاً با اثری جذابتر و ماندگارتر روبرو بودیم...