سینمای وحشت گاهی با ژانرهای دیگر، بهویژه با تریلر و جنایی، همپوشانی دارد؛ بهخصوص در زیرگونۀ وحشت روانشناختی با
محوریت قاتلی روانپریش و مشکلدار با پسزمینۀ پرداختن به مشکلات روانی او. در چنین فیلمهایی آنچه باعث میشود خروجی به سمت یکی از ژانرها تمایل پیدا کند، به رویکرد سازندگان، به طور مشخص کارگردان و تهیهکننده، و انتخاب مخاطب هدف برمیگردد. میزان نزدیک یا دور شدن آنها به جنایتهای قاتل مورد بحث و نحوۀ نمایش آن به شکلی گذرا یا صریح و بیپرده این تقسیمبندی ژانری را برای سازندگان و مخاطب مشخص میکند. گاهی فیلمساز با اتخاذ یک استراتژی معطوف به جذب مخاطب بیشتر و همچنین راضی کردن سینماروهای سنتی ژانر وحشت، حد وسط را انتخاب میکند که نه باعث فرار تماشاگر خونگرفته به ژانر وحشت و دلنازک
شود و نه مخاطبی را که با وعدۀ فیلمی مملو از جنایتهای یک قاتل بیرحم با توانایی دست زدن به هر عمل خشونتباری بلیت خریده، ناراضی کند. سکوت برهها (جاناتان دمی)، هانیبال (ریدلی اسکات) و اژدهای سرخ (برت راتنر) با بازی آنتونی هاپکینز در نقش شخصیت شرور اصلی داستان، با چنین رویکردی ساخته شدهاند...