«تناقض» پایهٔ نخستینِ سینمای کیم کیدوک، از رخدادها تا رویکرد آدمها نسبت به موقعیتها، و جزیره از بهکمالرسیدههای این مؤلفة ساختاری است. در جزیره دو حسِ متناقض لطافت و انزجار بهوضوح در جریان است؛ «زیبایی» مسألهٔ آغاز است و بهتدریج چرکمردگی درونِ آدمها، فضای بکر را نازیبا جلوه میدهد. نخست، بیننده - همپای آدمهای ساکن جزیره - در فضای زیبا رها میشود. قصه از آشکار شدن «فقدان» زن و مرد آغاز میشود. اکنون لطافتِ ناشی از کلیشه تماشاگر را وامیدارد که وصال زن و مرد - حتی برای پناه بردن به یکدیگر - را انتظار بکشد؛ اما مسألهٔ پساآغاز، «زشتی/ نازیبایی» است و به محض اتصال نگاهها و تنها، «زشتی»هاست که نمایان میشود. عکسِ این عیانسازی نازیبایی در روایت، در دو نمای ابتدای اثر صادق است: نمای اول جزیرهای است مرده و متروک در مه؛ که اشارهایست به پایان، و نمای بعد، جزیرهٔ رنگگرفته است و آغاز ماجرا (ورود مرد به جزیره)...