خُب اینجا هم داستان، داستانِ آن صحبت دگای نقاش و مالارمهٔ شاعر است... که (نقل به مفهوم) دگا پیش مالارمه درد دل میکند: «ایده»های زیادی برای شعر گفتن دارم، اما به نتیجه نمیرسم و مالارمه در جوابش میگوید: دگای عزیزم، شعر را با کلمات میگویند نه با «ایده»ها. در بیش از شصت فیلمی که ویدور طی نزدیک به پنجاه سال ساخت، در زمینه و زمانهٔ خود، هیچیک به اندازهٔ نان روزانهٔ ما (داستانی از آمریکای دچار بحران اقتصادی در دههٔ ۱۹۳۰) «رادیکال» به شمار نیامده است. فیلم تقریباً بلافاصله پس از آغاز نخستین دورهٔ ریاستجمهوری فرانکلین د. روزولت جلوی دوربین میرود و نمایانگر امیدی است که ویدور نیز مثل بسیاری از مردم و بهخصوص روشنفکران چپ به «تغییرات» بر اثر سیاستهای جدید اقتصادی داشته است...