چند سالیست که سریالسازی در تلویزیون و شبکه ویدئویی رونق چشمگیری پیدا کرده و دستکم از لحاظ کمیت و سرمایه، شاهد رشدی قابلتوجه در بازار سریالسازی هستیم. در شبکه نمایش خانگی مجموعههای پرهزینه با حضور سوپراستارها و تبلیغات گسترده یکی پس از دیگری ساخته میشوند و تلویزیون نیز مدتیست حجم و گستره تولیدات نمایشیاش را بالا برده است. اما در این ویترین رنگارنگ و در میان دهها عنوان سریال پرسروصدا، آنچه گویی فراموش شده اهمیت قصهگویی و طراحی فراز و فرودهای دراماتیک است. در اغلب سریالها با تصویرهای خوشآبورنگ و لوکیشنهای شیک و بازیگران مشهور، سعی میشود کنجکاوی مخاطب تحریک شود و در این میان خیلی وقتها قصه اهمیت محوری ندارد. سریالهای ویدئویی مجموعهای از موقعیتهای جذاب با دیالوگهای پرطنطنه و قابهای چشمنواز و موسیقی ملودیک هستند که جای خالی داستان را با نمایش صحنههایی «لاکچری» از زندگیهای اشرافی و گاه با نزدیک شدن به محدودههای ممنوعه خشونت و مغازله، پر میکنند. در تلویزیون هم سریالها نسبت واقعی و ملموسی با زندگی روزمره اکثریت مردم ندارند و بیش از آنکه قصه بگویند و مسائل جامعه را منعکس کنند شعار میدهند...