شنای پروانه متعلق به سینمای درستی است و این درست بودن البته به معنی بیعیب بودنِ فیلم نیست. «درست» از این حیث که سینمایی را برمیگزیند که دوربین را از آپارتمانهای طبقه متوسط جامعه بیرون میآورد و سری به کوچهها و محلههای شهر میزند. کاری که سعید روستایی نیز در آثارش بهخوبی از پس آن برآمده؛ بیادعا و بیاطوار. همین ادا درنیاوردن در این فیلمهای اجتماعی انگشتشمارِ سینمای ما، اهمیتی دوچندان مییابد وقتی که بخشی از آثار تولیدی همین سالها برای متفاوت بودن و جلب مخاطب بیشتر، خانهها و ویلاهای اعیانی شمال شهر را به رخ تماشاگرِ لنگِ نان شب میکشند و بیش از همیشه طبقه تازهبهدورانرسیده بیهویتی را نشان میدهند که معماری مورد علاقهاش نمای رومی دارد و خوراکش کباب بره است و موهایش رنگشده و کراواتش عاریهای. غافل از آن که همان فکری که زندگی مرفه را این طور میبیند خودش هم به همان طبقه تعلق دارد که هم بر سر خوانِ نعمت قدرتداران نشسته، هم به مردم چشمک میزند که ولی ما با شماهاییم! برنامهسازان و سلبریتیهایی که نانشان در گرو همین بریزوبپاشهاست و در عین حال سعی میکنند گاهی متلکی هم بپرانند و یاد خاطرات گذشته را زنده کنند که بعید به نظر میرسد همان هم دیگر لبخندی بر لبی بنشاند...