پریناز ایزدیار با بازی در چند فیلم سینمایی مهم و کسب جایزههایی ارزشمند توانست تواناییاش در بازیگری را در بالاترین سطح سینمای ایران نشان دهد اما ویژگی اصلی کارنامهٔ او فقط این جوایز و نقشهای سنگین و سخت نیستند. او توانسته با مخاطبانی گسترده از طیفهای مختلف ارتباط برقرار کند و به چهرهای آشنا برای مردم عادی تبدیل شود. از حضور صمیمیاش در برنامهٔ مهمونی و دوئتهای جذابش با شخصیتهای عروسکی و ایرج تهماسب تا بازی در شهرزاد و خلق نقشی پیچیده و چندبعدی، ایزدیار همیشه تلاش کرده علاوه بر مخاطب جدی سینما، پیوندش با تماشاگر عام را هم حفظ کند. اگر بازیاش در ملاقات خصوصی و سه کام حبس را منتقدان و سینمادوستان حرفهای میپسندند، حضورش در نقش اصلی سریال جیران هم برای میلیونها بینندهٔ خانگی جذاب است و هنر پریناز ایزدیار در این است که بین این دو وجه، توازن و تعادل برقرار کند.
بازیگر جوانی که حالا دیگر باتجربه هم شده و شناخت خوبی از قاب دوربین و نحوهٔ حضورش در میزانسن و فضا دارد، با جیران گوشهٔ دیگری از تواناییهایش را رو کرد و شکل متفاوتی از رُمانس را در دل یک درام تاریخی قجری به تصویر کشید. تجربهای تازه که قطعاً چالشهای خاص خودش را هم داشته و اگر بازیگری اهل ریسک نبود شاید وارد چنین فضای ناشناختهای نمیشد و به تکرار آزمودههای موفق پیشین اکتفا میکرد. گفتوگو با پریناز ایزدیار در یک عصر بهاری در دفتر «فیلم امروز» به بهانهٔ پایان پخش جیران انجام شد اما به یک فیلم و سریال محدود نماندیم و از هر دری گپ زدیم.
عباس یاری
از زمان نوجوانی به هنر علاقهمند بودم. گاهی نقاشی میکشیدم، و بعدها مینوشتم و شعر میگفتم. در دانشگاه رشتهٔ گرافیک خواندم و کماکان نقاشی را ادامه دادم. اما نوشتن از دست رفت و بعدها در شلوغیهای زندگی کلاً پاک شد. بعد که به سمت بازیگری رفتم کمکم نقاشی را هم کنار گذاشتم چون احساس کردم به بازیگری علاقهٔ بیشتری دارم.
خانوادهام کاملاً مخالف بودند. پدرم وکیل است، مادرم معلم، خواهرم داروساز و برادرم پزشک. من هم در دبیرستان رشتهٔ تجربی خواندم اما کنکور هنر دادم. آن زمان تنها کسی که همراهیام کرد مادرم بود اما چند سال است که تمام اعضای خانواده حمایتم میکنند.
من کودکی پیچیدهای داشتم و اصولاً بچهٔ خوشحالی نبودم. فکر میکنم بخش زیادی از تمایل من به هنر و بهخصوص سینما، و ارتباطی که با شخصیتهایی که خلق میکنم میگیرم از همانجا میآید.
رنج همیشه بخشی از زندگی است. مگر میشود کسی در زندگی رنج نکشد؟
شیرین هم به نظرم شخصیتی خاکستری است. جاهایی آدم دلش برایش میسوزد.
بله، درست است.