مخاطب پیش از شروع دستهٔ دختران انتظاراتی دارد و صورتبندی ذهنیاش را در محدودهٔ «دفاع مقدس و نقش زن در جنگ» میچیند؛ این که یک کارگردانِ تازهنفس مثل منیر قیدی نقشِ جنسیتی خود را در فضای خشن و مردانهٔ جنگ چهطور نشان میدهد و فیلمش چهگونه تحت تأثیر تفکر و نگاه زنانهٔ سازندهاش، تشخص مییابد. آگاهی از طردشدگی مفاهیم زنانه و حتی شخصیتهای زن در گفتمان فکری، سیاسی، جنسیتی، اجتماعی و فرهنگی مردانه در فیلمی جنگی، با این فرض همراه است که کارگردان میتواند تأمل متفاوتی در تصویرسازی محیط جنگی و تأثیر جنگ بر زندگی آدمها داشته باشد، که خب این انتظار برآورده نمیشود.
جایگاه زن در جنگ به طور معمول این گونه است که در فضای خشن مردانه «هویت زنانه» آشکار شود و نوعی تعارض لطیف ایجاد کند. روحیهٔ یاریرسانی که در ذات جنس مؤنث جریان دارد، روحیهٔ مادرانگی که باید قدرتی متفاوت با آنچه مرد از خود نشان میدهد داشته باشد و همچنین فعالیت گروهی که در عبارت «دسته» در عنوان فیلم هم آورده شده و باید خصلتی از همیاری و کار گروهی در این مجموعهٔ زنانه دیده شود. ولی هیچکدام از این موارد در فیلم قابلدیدن نیست.
ابتدا به واقعیت آنچه در خرمشهر اتفاق افتاد بپردازیم. اول این که در جنگ ایران و عراق آنچه مسألهٔ خرمشهر را بسیار تراژیک و تأثیرگذار میکند، رویارویی زنان و مردان غیرنظامی و حتی کودکانِ آموزشندیده با سربازان مسلح دشمن است. تصور کنید مادری را که در ظهر یک روز معمولی در آشپزخانه در حال تدارک ناهار است و خانوادهاش دور سفره در حیاط به انتظار مادر نشستهاند و ناگهان بمبهای منحوس از آسمان فرو میریزند و از یک جمع خانوادگی چندنفره، تنها چند تکه پوست و استخوان باقی میماند. تصور کنید مادری را که این اندامهای پارهپارهٔ عزیزانش را جمع میکند، همه را در پارچهای میپیچد و برای خاکسپاری به «جنتآباد» میبرد و بعد برای دفاع از آنچه در زندگیاش بر جای مانده با دست خالی میایستد و مقابل توپ و تفنگ دشمن بهسختی مبارزه میکند. طبیعتاً چنین محملی ذاتاً دراماتیک است و قابلیت حمل داستانها و حتی موقعیتهای اسطورهوار و تراژیک را دارد.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سینماتیکت»