او را با صدای دلنشین و گرم و آراماش به یاد میآوریم. همان صدای جادویی که از راز بقا میگفت. همان صدای خاطرهانگیز راوی داستان سریال داییجان ناپلئون که همه از حفظ هستیم. هوشنگ لطیفپور از پیشکسوتان و بنیانگذاران دوبله در ایران و از نخستین و شاخصترین مدیران دوبلاژ تلویزیون ملی ایران بود. زادهٔ تهران در 21 مهر 1311 و اولین فرزند خانوادهای بزرگ با چهار برادر و یک خواهر کوچکتر از خودش: داریوش، فرشید، جمشید، سیروس، مهری.
به خاطر شغل پدرش که به شهرهای مختلف سفر میکرد، برای آمارگیری و سرشماری، سالهای کودکی را در سرتاسر ایران گذراند و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب را تجربه کرد. در تمامی دروس مدرسه شاگرد ممتاز بود اما هرگز اهل ورزش نشد. پدرش میخواست مثل بیشتر افراد خانواده و طبق بینشهای سنتی ایرانی، او هم علوم تجربی بخواند و پزشک بشود. از این رو وقتی به هنرستان رفت، پدر را از خود رنجاند و باعث پدید آمدن اختلافی طولانی با پدرش شد. او مثل خیلی از جوانان همنسل خودش با عقاید سوسیالیستی بزرگ شد. تحصیلاتش را در رشتهٔ تئاتر دانشکدهٔ هنرهای زیبا همراه بزرگانی چون بیژن مفید و علی نصیریان انجام داد. همزمان در انجمن ایران و آمریکا، تحت نظر استادان آمریکایی فعالیت کرد؛ دورانی که شبهایش در خانهٔ دوستان به تمرین تئاتر میگذشت و تمرین. اما پس از پایان دانشگاه آن جمع دوستان متفرق شدند و او به دوبله روی آورد و تعدادی از همکلاسیهایش هم با او پا به دنیای دوبله گذاشتند: جعفر والی، فهیمه راستکار، رفعت هاشمپور و پرویز بهرام. اولین کار دوبلهاش فیلم شنل بود در سال 1332 که به گفتهٔ خودش ضبط آن سه ماهونیم به طول انجامید و نهتنها دوبله بلکه تولید صدای پسزمینهٔ فیلم نیز همزمان به عهدهٔ خود گویندگان بود.
نام کاملش امیرهوشنگ لطیفپور بود و برای اهل سینما و تلویزیون و همکارانش استاد لطیفپور. اما برای خانوادهٔ ما او یکی از عزیزترین اعضای فامیل مادری بود. آنهایی که چند نسل از او کوچکتر بودند، مثل من یا مادرم، او را «عموهوشنگ» صدا میزدیم، و همسنوسالان خودش به او هوشنگجان میگفتند. او از بستگان دور پدربزرگ مادرم بود که فرزندان زیادی داشت. هوشنگ و یکی از فرزندان پدربزرگ مادرم به نام مریم دلباختهٔ هم شدند و ازدواج کردند و عموهوشنگ شد شوهرخالهٔ مادرم و عضوی محبوب از خانواده. خانهٔ اول «عموهوشنگ و خالهمریم»، که در وزارت امور خارجه کار میکرد، در محلهٔ چهارصد دستگاه تهران بود. دو فرزند پسرشان در تهران به دنیا آمدند: امید که چشم و ابروی مشکی داشت و ایمان که موهای فرفری و روشنش در خانواده مشهور بود.