آزادی یک واژه است اما نمودارهای گوناگونی از رؤیای آزادی را روی پردهٔ سینما دیدهایم؛ آزادی بردگان از بند و زنجیر ارباب ستمگر. آزادی ملتی مبارز از سلطهٔ دشمن اشغالگر. آزادی محکوم زندانی پس از سالها اسارت در سلول زندان. آزادی پرندهای از قفس و... آزادیهای دیگر که همیشه همچون رؤیایی شورانگیز برای تماشاگران دلنشین بوده است.
هیجانانگیزترین جلوههای درام آزادی، بیشتر از کشمکش آزادیخواه با استبدادگر مایه میگیرد. نمونههایش در تاریخ سینمای جهان فراوانند که گاهی به صفآرایی و جنگ و جدال میانجامد و گاهی با تدبیر و توطئهٔ سیاسی و افشای دستهای پشت پرده رقم میخورد و هر دو شیوه همواره شورانگیز بوده و هست. اما سینمای ایران از گذشتههای دور تا کنون، بر این درام شورانگیز، بیشتر در کانون خانواده و کشمکش بین پدران خودکامه و مستبد و فرزندان معترض پرتو افکنده است. بسیارند فیلمهایی که درامشان از دوگانگی طرز فکر پدری پایبند اخلاق و رفتار کهنه با فرزندان دگراندیش و نوگرا سرچشمه میگیرد.
میتوانم از فیلم صامت حاجیآقا آکتور سینما (1312) «درام کمدی در هشت پرده» به عنوان نخستین نمونه یاد کنم. دومین فیلم صامت آوانس اوگانیانس داستان کشمکش دختری متجدد است که میخواهد «آکتریست سینما» بشود اما پدرش از این آرزو به خشم میآید و میگوید: «چهطور جرأت کردی مقابل من این آرزوی مزخرف را بکنی.» حاجیآقا، هرچند به ضرورت شرایط زمانه، کلاهپهلوی بر سر دارد که نشانهٔ تجددخواهی حکومت وقت است اما «با اصول نمایش سینما مخالف است» و هر چه دربارهٔ ارزشهای «اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی سینما» برایش شرح میدهند، او همچنان بر عقیدهٔ خود پا میفشارد و میگوید: «ولش کن... این حرفها به کَلهٔ من فرو نمیرود... دخترم میخواهد مطرب بشود، ورزش بکند، رقص بکند...» به هر حال، جوانهای زیرک و هوشیار به ترفندی حاجیآقا را با سینما آشتی میدهند و قضیه به خیر و خوشی پایان میگیرد.
تصویری از فرامرز قریبیان در سایههای بلند باد ساختهٔ بهمن فرمانآرا (۱۳۵۶)