شباهت عجیبی بین فوتبال و سینمای ایران هست که به خاطر شرایط اجتماعی ماههای اخیر، بیش از پیش خود را به رخ میکشد و مقایسه و بررسی برخی جنبههای ورزشی در سینما و برعکس را ضروری جلوه میدهد. از آنجا که تولیدات سینمای عامهپسند قبل از انقلاب، به تهیهکنندگی بخش خصوصی و با سرمایههای شخصی انجام میشد، کاملاً وابسته به استقبال تماشاگران بود. اگر سینماها فیلم را نمایش نمیدادند هیچ امکان دیگری برای فروش نبود و فیلمسازان نسل دوم سینمای ایران مثل فرخ غفاری، فریدون رهنما و ابراهیم گلستان که با سرمایههای شخصی خود فیلمهایی متفاوت از سینمای عامهپسند ساختند بیشترشان با شکست در گیشه به دردسر افتادند. جبران خسارت روحی به فیلمساز شکستخورده هم حکایت دیگریست. سینمای عامهپسند، رانت و حمایت دولتی و سیاست فرهنگی بودجهدار برای تبلیغ و پروپاگاندا نداشت. حتی فیلمهایی از سینمای بهاصطلاح موج نوی سینمای ایران که یا با بودجهٔ وزارت فرهنگ و هنر تولید شدند یا با شراکت تلویزیون ملی ایران، فیلمهایی نزدیک به دغدغههای شخصی سازندگانشان بودند که ابتدا در گیشه شکست خوردند اما مدیریت فرهنگی وقت که از آغاز دههٔ چهل هر سال به بودجهٔ بهتری دسترسی پیدا میکرد دستش برای فرهنگ به جیب میرفت و میخواست این آثارِ متشخص هنری ساخته شوند؛ حتی اگر هیچ سینماداری آنها را برای نمایش عمومی نمیپذیرفت یا توقیف طولانی به خاطر حساسیتهای موضوعی کار را به بازبینیهای دوباره میکشاند. اما سینمای عامهپسند تا وقتی میتوانست تولید داشته باشد که تماشاگر داشته باشد. فوتبال هم درست مثل سینمای عامهپسند، وابسته به تماشاگر و حمایت اوست حتی اگر فوتبالیست دستمزدش را از باشگاه بگیرد و باشگاه متعلق به نهادهای دولتی باشد، بدون تماشاگر چیزی کم دارد. امروز هم برخی رفتار و گفتار بازیکنان فوتبال در خارج از زمین بازی و برآورده نشدن توقعات تماشاگران باعث حاشیههایی بزرگتر از متن و لجاجتی بیسابقه با آنها شده که در تاریخ به یادگار خواهد ماند.