پوستهٔ آرژانتین 1985 روایتی از تبهکاریهای حکومت فاشیستی و نهادهای نظامی در دوران «جنگ کثیف» علیه ملت آرژانتین است: بازداشتهای غیرقانونی، شکنجه، ربودن و قتلعامی وحشتناک که در برآوردی بین نههزار تا سیهزار نفر مفقود یا مقتول تخمین زده شده است. اما فیلم سانتیاگو میتره به این پوسته بسنده نمیکند و سراغ مقطعی تاریخی میرود که در آن دربارهٔ این دوران وحشتناک و جنایتهای پرشمار حکومتیها و نظامیها، افشاگری و دعوای حقوقی به عمل میآید. این روند، هستهٔ اصلی فیلم را شکل میدهد: وضعیت دوران بعد از سقوط فاشیسم و برقراری دولت دموکراتیک. بدین ترتیب فیلم در دو مسیر روایت خود را پیش میبرد؛ نخست مرور وقایع جنایتبار قبل از دوران دموکراتیک و دوم مکث بر وضعیت اجتماعی و سیاسی بعد از این دوران.
فیلم با نمای نقطهنظر شخصیت اصلی داستان، خولیو استراسرا، هنگام رانندگی در شبی بارانی شروع میشود و به موازاتش نوشتههایی روی تصویر دربارهٔ شرایط سیاسی کشور درج میشود. بهزودی معلوم میشود خولیو در حال تعقیب دختر جوانش است و پسر نوجوانش را هم مأمور کرده که او را بپاید تا دریابد دوستپسر جدید او، مبادا از گماشتههای نظامیان باشد و بخواهد از طریق دختر به پدر دسترسی پیدا و علیه او اقدام کند.
این مقدمه که با فضایی هجوآلود هم همراه میشود (تمسخر همسر خولیو)، موقعیت غریب مردم در دوران بعد از انقلاب را بهخوبی ترسیم میکند. دولت جدید، فضایی دموکراتیک دارد اما هنوز ترس از نظامیان و عوامل حکومت قبلی در روح و روان مردم ریشه دوانده است. انگار جریان فاشیسم حتی بعد از سرنگونی دولت و حکومت وابسته به این جریان، در زیر لایههای عمیق اجتماع چنان نفوذ کرده که بهسادگی نابود نمیشود و ترس عمیق مردم از آن، مانع از بهبود کامل اوضاع و احوال است. فیلم راوی همین ترس و غلبه بر آن است.