جادهخاکی از حیث مضمون و لحن یک فیلم شاعرانهٔ اجتماعی است که هر چه به پایانش نزدیک میشود وجه شاعرانهاش بر جنبههای اجتماعی آن غلبه میکند، و از حیث قالب و سیر روایت، فیلمی جادهای است. مثل همهٔ فیلمهای اجتماعی این سالها، تلخی و اعتراض هم مؤلفهٔ اساسی جادهخاکی است که تا پیش از تماشای فیلم، شاید پیشبینی میشد از فیلمهای پدر کارگردان تأثیر پذیرفته باشد اما جادهخاکی بیشتر به فیلمهای عباس کیارستمی نزدیک است تا جعفر پناهی؛ هرچند که با تقویت وجه شاعرانهٔ فیلم در یکسوم پایانی موفق میشود هویت مستقلی هم پیدا کند. از حیث عبور از خطوط قرمز رسمی هم که وجه مشترک همهٔ فیلمهای معترض اجتماعی این سالهاست، رویکرد فیلمساز بیشتر - و خوشبختانه - خام و جوانانه است تا بنا کردن دکانی دونبش و آشنا از محدودیتها. عبور فیلمساز از خطوط قرمز، در اینجا محدود شده به استفاده از چهار ترانه از خوانندگان پیش از انقلاب که دوتای اول (از هایده و دلکش) کاربردی در روایت دارند و دوتای دیگر (از شهرام و ابی) بیشتر به موسیقی متن و کارکردی کلیپوار برای فضاسازی نزدیکند.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سلام سینما»