امید نجوان

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...

به یاد امیرحسن ندایی (1401–1344)

4 آبان 1401

ظهر روز جمعه بیست‌ودوم مهر با دخترم به پارک ملت رفته بودیم تا دور از حال‌وهوای امنیتی شهر کمی استراحت کنیم. بالای پله‌های خاطره‌انگیز پارک ایستادیم تا کمی آفتاب بگیریم و نفس تازه کنیم. از لای شاخ‌وبرگ درخت‌های سربه‌هم‌ساییده چشمم به ساختمان خاطره‌انگیز «تولید» افتاد. در حالی که داشتم تغییر بی‌وقفهٔ همه‌چیز را در ذهنم بالا و پایین می‌کردم، آن ساختمان را به دخترم نشان دادم: «این هم ساختمان تلویزیون.» به نظرم ظاهر سیمانی‌رنگ این ساختمان قدیمی بدجوری توی ذوقش زد که بلافاصله گفت: «چه ساختمان زشتی!» اما من همان لحظه به یاد آوردم که تعدادی از زیباترین خاطرات زندگی‌ام در همین سازهٔ بتونی و ساختمان‌های ریز و درشت اطراف آن شکل گرفته است. یاد روزی افتادم که برای اولین ‌بار از پله‌های «سازمان» بالا رفتم. یاد روزی در اوایل دههٔ هفتاد افتادم که از طریق دوست و همکار عزیزم علی عبدی‌پور به امیرحسن ندایی معرفی شده بودم و او که آن وقت‌ها برای سیمای انگلیسی شبکهٔ سحر کار می‌کرد قرار ملاقاتی گذاشته بود تا همدیگر را ببینیم و دربارهٔ طرح‌های او صحبت کنیم. در آن روزِ به‌خصوص، امیرحسن مثل خیلی وقت‌ها (که بعدها فهمیدم از معدود عادت‌های بد اوست!) تأخیری به‌نسبت طولانی داشت و من که تصمیم گرفته بودم بیش‌تر از نیم ‌ساعت معطل کسی نمانم، با کمی ارفاق، بعد از 45 دقیقه انتظار، آن همه راه را برگشتم و با خشم و ناراحتی داشتم از گیت بازرسی خارج می‌شدم که با هیجان از پشت سر به من رسید؛ و عذر خواست... که در ترافیک مانده... که از راه دور آمده و... از این حرف‌ها. بعدها که ‌رفیق و صمیمی شدیم، وقتی آن روز را به یادش می‌آوردم می‌خندید و با اشاره به قد بلند و جثهٔ به‌نسبت بزرگ خودش می‌گفت: «با این هیکل مجبور شدم تا جام‌جم دنبال تو بدوم!» و اضافه می‌کرد: «اما ارزشش رو داشت... اگه قهر کرده و رفته بودی، شاید نمی‌تونستم اون برنامه‌ها رو بسازم.»

ادامه مطلب در ماهنامه
0 0 votes
Article Rating
Subscribe
Notify of
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
© ۱۴۰۰ فیلم امروز
ماهنامه سینمایی فیلم امروز با اتکا به پشتوانه ای ۴۰ ساله، همراه با آغاز قرن جدید شروع به کار کرد.