با رمان بوف کورِ صادق هدایت، دو نوع زن در ادبیات ایران شکل میگیرد؛ زن اثیری که آسمانی و فرشتهخو است و معمولاً مادری فداکار و همسری دلسوز و محبوبی وفادار است، و لکاته که شرور و خائن است و مادر نیست و فقط به تمنیات تن میاندیشد. این دوگانگی به سینمای ایران نیز راه مییابد و زنها به دو سنخ عفت و عشرت تقسیم میشوند.
در ملودرامهای خانوادگی دههٔ 1330، عفت فقط مادر است و زندگی خود را فدای عزیزانش میکند. اما عشرت زنانگی پیشرفتهای دارد و در قالب زنهای کافهای و بدنام، مردهای خانواده را میفریبد و به گمراهی میکشاند. در آفت زندگی یا مرفین (محمدعلی جعفری) زن (شهلا ریاحی) عفت است و شوهر آهنگسازش (جعفری) را بسیار دوست دارد. اما زن کافهای (سهیلا) هوسباز است و آهنگساز را معتاد میکند و به ذلت میکشاند. در فردا روشن است (سردار ساگر) زن کافهای (دلکش) مرد جوانی (فردین) را دلبستهٔ خود میکند. مرد وقت خود را به کافهگردی و میگساری میگذراند و توجهی به همسر جوان و عفیف خود (ویدا قهرمانی) نشان نمیدهد. زن خود را به قالب عشرت (زن کافهای) درمیآورد و کلاهگیس طلایی به سر میگذارد و عینک به چشم میزند و لباسهای اغواگرانه میپوشد و سرانجام شوهر گریزپا را به خانه بازمیگرداند.
در ملودرامهای روستایی دهههای سی و چهل، دخترها و زنهای روستایی در ردیف عفتها قرار میگیرند. هرگز زیادهخواهی نمیکنند و به همسر و محبوب خود وفادارند و در کنارش سختیها را تاب میآورند. عشرتها اربابها و اربابزادههای ستمگری هستند که به رعیتها ظلم میکنند. آذر شیوا در آهنگ دهکده و پرستوها به لانه برمیگردند (هر دو مجید محسنی) در طیف عفتها قرار میگیرد. مریم معاونزاده در قانون زندگی (جمشید شیبانی) عشرت است و در روستایی فئودالی همچون حاکمی ستمگر حکمروایی میکند و رعیتها را میآزارد و در بند میکند. دوگانهٔ عفت و عشرت در فیلمهای جنایی ساموئل خاچیکیان نیز تکرار میشود. در فریاد نیمهشب، جوانی بیکار (فردین) از سر ناگزیری جذب باند مخوفی میشود که کارش جعل اسکناسهای تقلبی است. همسر هوسران رییس باند (پروین غفاری) میکوشد جوان را بفریبد و از نامزد عفیفش (ویدا قهرمانی) جدا کند. اما جوان تن نمیدهد و سرانجام به کمک پلیس، باند مخوف را متلاشی میکند و زن فریبکار را به سزای اعمالش میرساند.
تصویری از هدیه تهرانی در قرمز (فریدون جیرانی، ۱۳۷۷)