تنِ زن در تاریخ سینمای ایران همیشه محل بحث اخلاقی بوده و واکنشها به آن، نشانگر میزان پایبندی به اخلاق و عرف جامعهٔ ایرانی بوده که در تیپهای شخصیتی سینما همیشه برای تماشاگر جالب توجه بوده و سینماگران هنگام انتخاب بازیگر به این جنبه نیز توجه نشان میدادند. مسألهٔ حجاب و نوع پوشش زنان در سینمای پیش از انقلاب، طبقهٔ اجتماعی و فرهنگی آنان را معین میکرد و همچون نصیحت کلامی که از اولین فیلمهای سینمای ایران بخش عمدهای از دیالوگهای شخصیتها جایگاه اخلاقی آنها و تعهدشان به سنتها را مشخص میکرده، نوع پوشش و حجابشان میزان پایبندی شخصیت به اخلاقیات عُرفی جامعه را بروز میداده است. تنوع حجاب و تناقضهای مکرر در فیلمها، رسیدن به یک فرمول اخلاقی واحد در این زمینه را غیرممکن کرده و این منشور دیدگاههای مختلف حدس حتمی و قطعی در اینباره را منتفی میکند؛ برای هر دیدگاهی در فیلمی، نمونهٔ معکوس یا ناقضش در فیلمی دیگر دیده میشود.
اما اگر از ابتدا به نقش دراماتیک حجاب و تطبیق آن با خلقیات جامعهٔ ایرانی نگاه کنیم، بهتدریج از دل فیلمها این تنوع رفتاری سر بیرون میکند. در مادر (اسماعیل کوشان، 1330)، دلکش تا وقتی خواننده است روسری ندارد اما بعد از آزاد شدن از زندان بیشتر اوقات او را با روسری میبینیم در حالی که در افسونگر (اسماعیل کوشان، 1331) دلکش وقتی از روی ناچاری برای خوانندگی به کافه میرود روسری توریسیاهی بر سر دارد که نشانهٔ نجابت او و وفاداری به همسر زندانیاش است.
تصویری از فردین و شهین در ترانههایی روستایی (صابر رهبر، ۱۳۴۳)