فلسفه را کنش فکری در مواجهه و پرسش پیرامون مفاهیم بنیادین هستی چون وجود، وجدان، اخلاق، دین، زبان، مرگ و باقی میدانند. در نگاهی وسیعتر، هر گونه پرسشگری از بنیادیترین وجوه مفاهیم، میتواند فلسفه باشد. به این اعتبار بیوجه نخواهد بود که ژانلوک گدار را فیلسوف بخوانیم؛ فیلسوف سینما. اتلاق عنوان فیلسوف به یک فیلمساز ممکن است به نظر برسد گذاشتن باری بزرگ بر دوش اوست. این البته به تلقی عمومی از فیلسوف برمیگردد که او را به عنوان کسی که کار نظری میکند و سخنرانی میکند و کتاب و مقاله مینویسد میشناسند. اما اگر فیلسوف را کسی بدانیم که عمیقا با مفاهیم درگیر میشود، گدار در دایرهٔ فیلسوفان قرار میگیرد.
گدار را پایهگذار موج نو، فیلمساز انقلابی، شورشی، رادیکال، هنرمند آوانگارد و غیره میخوانندکه ممکن است البته همهٔ اینها باشد. اما در ورای این صفات شاید چیزی کلیتر وجود داشته باشد و آن پرسشگری از پیشفرضهای سینماست. او با مفهوم کلی سینما و ساختار و صدا و تصویر درگیر شد. شاید میپرسید آیا سینما چیز دیگری غیر از این که هست میتواند باشد؟ تصویر و صدا کار دیگری غیر از این که میکنند میتوانند انجام بدهند؟ اگر گدار چنین ذهنیت پرسشگری داشت، که داشت، در آن صورت کنش او به عنوان یک انقلابی که دوربین را سلاحی فرض میکرد که 24 تیر در ثانیه شلیک میکند، تا زمانی که به طرح مسألهٔ «زبان» در سینما پرداخت قابل توضیح باشد. گدار متفکری محصول سنت پربار فکری فرانسه و بهخصوص دورهٔ انتقادی دههٔ شصت اروپاست.