امین تارخ از نخستین جواناولهای سینمای پس از انقلاب، از بازی درمرگ یزدگرد (بهرام بیضایی) در 28سالگی تا تبدیل شدن به چهرهای آشنا برای عموم مردم با بازی در نقش ابوعلی سینا و سپس دهها فیلم سینمایی و سریال پربینندهٔ تلویزیونی، راهی طولانی را پیموده اما فراتر از همهٔ اینها، او را به عنوان مدرس بازیگری و معلم و مربی دهها بازیگر جوان سینما و تلویزیون میشناسند و تأثیر او در تربیت دو نسل از بازیگران جوان و باز کردن مسیر پیشرفت برای علاقهمندان مستعد، چشمگیر و قابلتوجه است. در کنار این فعالیتها، او در مقام بازیگر هم تداوم حرفهایاش را حفظ کرده و همواره در مسیر موفقیت پیش رفته است. به عنوان بازیگری صاحبسبک در بسیاری از کشورها کارگاههای آموزشی برگزار کرده و تجربههایش را در قالب تئوری و تکنیک در اختیار دوستداران بازیگری قرار داده است.
گفتوگوی تصویری مفصل و پرماجرای ما در فضایی سرشار از شادابی و حال خوب، درست همان روزی انجام شد که ترانه علیدوستی هم مهمان «فیلم امروز» بود و دیدار شاگرد و استاد لحظههای شیرین و جذابی را رقم زد که در نسخهٔ ویدئویی خواهید دید. ضمن اینکه یک تجدید دیدار خاطرهانگیز دیگر هم داشتیم: معلوم شد کارگردان تلویزیونی ما، یوسف دانشصدیق که از قدیمیهای تلویزیون است، فیلمبردار اولین سریال امین تارخ - شهر من شیراز - بوده و چند دقیقهای هم به یادآوری آن روزها و تجربههای جوانی گذشت.
در نسخهٔ مکتوب، به رسم همیشگی، فرازهایی از این گفتوگو انتخاب شده و نسخهٔ کامل را در سایت آپارات و نماشا به صورت ویدئویی تماشا کنید.
عباس یاری
بازیگری را وقتی سیزدهساله و در شیراز بودم با تئاتر آغاز کردم. در نمایش کورش کبیر به کارگردانی مجید جعفری نقش نوجوانی کورش را بازی میکردم. همین کار باعث شد در تئاتر ماندگار شوم. از سال اول تا پنجم دبیرستان چند نمایش کار کردیم؛ مثل ولپنِ بن جانسن، افعی طلایی، خانهروشنی؛ نمایشنامههایی که تقریباً در تمام شهرستانها اجرا میشد. یک سال هم نمایشنامهٔ دختران فرشفروشِ مولیر را اجرا کردیم که به عنوان یکی از بهترین بازیگرهای استان فارس انتخاب و راهی اردوی رامسر شدم. از آنجا بازیگری برایم جدیت بیشتری پیدا کرد، بهخصوص که آخرین نمایشنامهای که کار کرده بودم ولپن بود که کارگردانیاش را دبیر ادبیاتمان بر عهده داشت که استاد تئاترمان هم بود. همینها باعث شد تلاش کنم زودتر راهی عرصههای دانشگاهی بشوم. من که همیشه دهیازدهتا تجدیدی میآوردم، یکضرب با معدل بالا قبول شدم و در دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
اولین بار همراه با بچههای دبیرستان برای دیدن نمایشی رفته بودیم؛ آنجا احساس کردم فضای تئاتر و صحنه، سکوت تماشاگر، و واکنش مردم به احساسی که از روی صحنه منتقل میشد، حرکتی در روح و روان من ایجاد میکند. همان علاقه تبدیل به مایهای شد تا بابتش تلاش کنم و به سمت پیشرفت بروم.