عبارت «بر اساس یک ماجرای واقعی» در هر فیلمی از هر ژانری میتواند اشتیاق بینندگان را بالا ببرد ولی در اقتباسهای سینمایی از زندگی قاتلهای زنجیرهای، واقعی بودن رخدادها اهمیتی فراتر دارد؛ بسیاری از بینندهها با پیشآگاهی به تماشای این فیلمها مینشینند و از قبل در مورد آن قاتل کموبیش تحقیق میکنند. جستوجوی اینترنتی، زیرورو کردن پادکستهای مربوط به قاتلهای زنجیرهای و مراجعه به کتابهای حاوی زندگینامه و شرح عادتها و جنایتهای قاتل. مراجعه به مستندهای هیجانانگیز و بسیار خوشساختی نظیر انسانهای بسیار ترسناک که از سال 2019 چهار فصل آن (48 قسمت) ساخته شده، نیز از جمله لذتهای تعقیب کردن این ماجراهاست. شبکههای تلویزیونی و پلتفرمها با علم و اطلاع به این عادت بینندگان، بهتازگی کار روی موضوع قاتلهای زنجیرهای را گسترش دادهاند؛ چه از لحاظ ساخت مستندهای نفسگیری که آدرنالین خون را بالا میبرد، از قبیل نوارهای تد باندی (در چهار قسمت)، شبگرد (دربارهٔ ریچارد رامیرز در چهار قسمت)، منحوس: زندگی و مرگ رابرت دِرست (در شش قسمت)، خطرناکترین موجود تمام اعصار (دربارهٔ زودیاک در چهار قسمت)، قصاب (دربارهٔ جک قاتل و جنایتهای یورکشایر در چهار قسمت) و... و چه از لحاظ ساخت سریالهای داستانی (که بهترین نمونهٔ آن تا کنون مینیسریال دس ساختهٔ 2020 دربارهٔ دنیس نیلسن است).
در فیلمهای مربوط به قاتلهای زنجیرهای، دست سازندگان پیشاپیش رو است و بسیاری از بینندگان، حتی جزییات پرونده را میدانند؛ بنابراین جایی برای هیجانافکنی دربارهٔ سرنوشت ضدقهرمان و قهرمان (که معمولاً کارآگاه یا مأمور پلیس است) نیست و التهاب موضوع نمیتواند نقطهٔ اتکایی برای فیلمساز باشد و اینجاست که ساخت و پرداخت اثر اهمیتی حیاتی مییابد. به عنوان مثال یکی از مخوفترین و ملتهبترین پروندههای تاریخ متعلق به آلبرت فیش (ملقب به مرد خاکستری، گرگ ویستریا، خونآشام بروکلین) است که حدود یک قرن پیش در نیویورک دختربچهای را شکار کرد و پس از زجرکش کردن، خورد. در دانشنامهٔ برادران فیلبین (The Killer Book of Serial Killers) نوشته شده که اگر قاتلهای زنجیرهای فوقستارهای داشته باشند، او کسی جز آلبرت فیش نیست و اگر در بین بازرسهای معروف در پلیس نیویورک فوقستارهای واقعی باشد، قطعاً ویلیام کینگ است که پیگیریاش در دستگیری فیش بیهمتا بود. با این حال مرد خاکستری (2007) اثری بیرمق و کمتأثیر است که به نقل ماجراهای این قاتل بدذات اکتفا کرده و چندان در یادها نمیماند. بهواقع مهمترین سؤالی که سازندگان فیلم باید از خود بپرسند این است که هدف از ساخت این اثر چیست و قصد بیان چه ناگفتهای را دارند؟ مثلاً در مورد تد باندی بجز مستندها و فیلمهای تلویزیونی، تا کنون حداقل هفت فیلم سینمایی ساخته شده که کیفیتهای متفاوتی دارند و هر کدام در مقاطع مختلف، برشهایی از زندگی او را مصور کردهاند. برخی از این فیلمها بدیع و دیدنیاند و شامل قرائت جدیدی از انگیزهها و درونیات او هستند و برخی چیزی در چنته ندارند.