در اعلانهای تبلیغی چاپشده در نخستین شمارههای «فیلم امروز»، به این نیز اشارتی داشتیم که «ما به دیروز و فردا هم نگاه میکنیم.» آن زمانها هم که «ماهنامهٔ فیلم، پنجرهای به واقعیت و رؤیا» بود، همزمان به دیروز و امروز و فردا نگاه میکردیم. البته به سیاق آن ترانهٔ نسخهٔ فارسی اشکها و لبخندها/ آوای موسیقی «آینده چه خواهد شد؟ چه نقشی خواهد زد؟ ندانم...» اما درگیر امروزمان که بهشدت هستیم و گذشته هم البته میدانیم که چراغ راه آینده است!
حالا غرض از این آسمان و ریسمان بافتن چیست؟ از یک طرف شاید میخواهیم به این پرسش محتمل پاسخ بدهیم که: در این اوضاع کساد و بحرانی اقتصاد و معیشت و مطبوعات، حالا انتشار شمارهٔ ویژهٔ فصلی دیگر چه توجیه و ضرورتی دارد؟ هیچ توجیه و توضیحی ندارد جز عشق و جنون! که اگر نبود، حالا اینجا نبودیم، و البته نمیدانیم کجا بودیم. کار ما همین است و حالمان اینجوری خوب میشود؛ با کار کردن و از سینما گفتن و نوشتن و خواندن. میدانیم این حال مشترکی با گروهی دیگر از دوستداران سینماست که سالهاست همدیگر را یافتهایم. ما از دههٔ 1360 تا همین چند سال پیش ویژهنامههای فصلی منتشر میکردیم اما افزایش هزینهها بهتدریج این کار را دشوار و سرانجام متوقف کرد. حالا میبینیم با وجود افزایش صفحات مجله در مقایسه با آن سالها، آن قدر حرف ناگفته مانده که چارهای جز تدارک شمارههای بیشتر نیست؛ حتی حالا که هزینهها چند برابر آن سالها شده است. راهحل و توجیه اقتصادیاش را هم سعی میکنیم پیدا کنیم؛ لااقل تا وقتی که بتوانیم. ما را از این عشق و تلاش گریزی نیست؛ که سرشت و سرنوشتمان است.