از همان لحظهای که لوگوی برادران وارنر در ابتدای فیلم، پوشیده با سنگهای رنگی و جواهر و پولک، بر پرده نقش میبندد، تماشاگر به دنیای رنگارنگ و پرجنبوجوش فیلمهای باز لورمَن پرتاب میشود. کارگردانی که فیلمهایی شلوغ و ماکسیمالیستی میسازد، در جنبههای بصری از «کم» و «ساده» بیزار است و همیشه صحنههای چشمگیر و فوقالعاده خلق میکند.
پس انتخاب لورمن برای کارگردانی فیلمی دربارهٔ الویس بسیار مناسب به نظر میرسد. فیلمی که سلطان موسیقی پاپ را با آن آرایش صورت و مو و لباسهای پرزرقوبرق به تصویر میکشد و زندگی در دنیای هالیوود در دهههای 1960 تا 80 را نشان میدهد. فیلمی که انتظار میرود به شلوغی و رنگارنگی گتسبی بزرگ، فیلم پیشین لورمن، باشد؛ با همان میزان هیاهو و فراز و فرودهای دراماتیک و تصاویر خیرهکننده، و این انتظار بدون شک برآورده میشود.
شروع فیلم سریع و مهیج است. پر از برشهایی به شیوهٔ آثار دیگر باز لورمن و استفاده از تکنیک آشنای تقسیم صفحهٔ نمایش به چند تصویر. طراحی لباس و آرایش مو و گریم صورت، فوقالعاده است. موسیقیهای معروف الویس در قالبی تماماً مدرن با موسیقی هیپهاپ و رپ تلفیق شدهاند و آهنگها کمتر در حالت اصلی شنیده میشوند. رنگآمیزی صحنهها جذاب است، تدوین پرسرعت و فیلمبرداری پر از انواع نما و حرکت دوربین. اما نمیتوان فیلم را یک بیوگرافی نامید. بسیاری از رویدادهای فیلم، در واقعیت رخ ندادهاند. الویس و مدیر برنامهاش پارکر، هرگز روی چرخوفلک صحبت نمیکنند و پارکر در اتاق آینه به الویس پیشنهاد کار نمیدهد. بسیاری از جنبههای زندگی الویس یا بهکلی کنار گذاشته شدهاند یا سطحی نشان داده میشوند. مثلاً رابطهٔ او و پریسیلا که بعداً همسرش میشود، بسیار کمرنگ است. همچنین نکات تاریخی بسیاری اشتباه هستند و جنبههای فرهنگی/ اجتماعی بسیاری در فیلم غایباند. در صحنهای الویس خبر چاقو خوردن مِرِدیت هانتر را در تلویزیون تماشا میکند و همزمان روزنامهای دربارهٔ قتل شارون تِیت میخواند. در حالی که خبر اول مربوط به دسامبر 1969 و دومی مربوط به آگوست آن سال است.