زالاوا از زاویهٔ دید استوار جوان - که دیدگاهی غیربومی یا عبورکرده از آن منطقه است - به داستان وارد میشود. از این رو ترس مردم از جن و تسخیر شدن توسط نیرویی ناشناخته با توجه به محروم بودن منطقه، جز خرافات و عقبماندگی جلوهٔ دیگری ندارد. (شاید فقط با برقکشی ساده و روشنایی معابر، بخش زیادی از این توهمها برچیده میشد.) محرومیت مردم منطقه و باورهایشان چنان است که در هر بار رفتن استوار به زالاوا، انگار به جهانی موازی پا گذاشتهایم. تماشاگر در حوزهٔ اطلاعات در محدودهٔ نگاه استوار قرار گرفته و فیلم میکوشد این همسویی و تغییر را گامبهگام همراه با او پیش ببرد. در این نگاه، مردم بومی همچون «دیگری» جلوهگر میشوند. (هرچند استوار نگاهی از بالا به مردم روستا ندارد.) فاصلهای که بین زندگی مردم بومی و زندگی امروز به وجود آمده، بر این «غریبنمایی» و «دیگری» افزوده است. فاصلهای که طی سالها در ذهن مردم باورهایی را به وجود آورده که زدودن آنها دیگر کار آسانی نیست. اما ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود که با دستگیری آمردانِ جنگیر، در پاسگاه نیز این باورهای توهمزا در ذهن برخی سربازها هم دیده میشود. حتی شب در اتاق استوار سایههای این «واهمههای بینام و نشان» خود را نشان میدهند و سنگینی فضایی که اطراف شیشهٔ جنگیر را فراگرفته، استوار را دچار توهم میکند. (در حالی که شیشهٔ اصلی جنگیر آنجا نیست و شیشه جابهجا شده است.) کمکم ماجرا به گونهای پیش میرود که این نگاه استوار و نیروهای پاسگاه است که همچون «دیگری» جلوهگر میشود. این جابهجایی مفاهیم، نیروی خود را از فشار اکثریت میگیرد. جایی که همهٔ مردم زالاوا کمابیش یک حرف و باور را میپذیرند و اجرا میکنند. همسویی اکثریت که سرانجام سبب منتقل شدن محل خدمت استوار به دلیل برخوردش با مردم محلی میشود، کمکم تلقی استوار را دچار تزلزل میکند. بهتدریج حرفهای ملیحه، دکتر سپاهیدانش روستا که مصلحتاندیشی را در این گونه موارد لازم میداند و برخورد رادیکال با باورهای مردم را جایز نمیداند، سویهٔ پنهان نگاه فیلم را نشان میدهد. در واقع اگرچه موضعگیری استوار و تماشاگر در ابتدا به توهم جن و جنزدگی مردم روشن است اما بنا به نظر خانمدکتر برای این که تولید بحران نکند بهتر است «تقیه» پیشه کرد و روی آن پافشاری نکرد.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سینماتیکت»