ژوييهٔ ۲۰۰۷ دو هفتهای ساکن يکی از شهرکهای سيسيل بودم به نام «گنجی/ Gangi»، جنوب غربی پالرمو در ارتفاعی حدود هزار متر. شهر در رأس تپهای ساختهشده عين کلهقند. کوچهها آن قدر تنگ و باريکاند که نمیتوان در آنها رانندگی کرد. اما با وجود حالوهوای قرونوسطايی گنجی سراپا زندگی است. دو هزار نفری پير و جوان در اين تنگنا زندگی میکنند، و نوعی زندگی ناکجاآبادوار هم دارند. طرفهای عصر، هميشه از مهمانسرا سرازير میشوم طرف دشت، از «گنجیوکيو/ Gangivecchio» به سمت ميدان «بِل وِدِرِه»، تا بالای تپه لبی تر میکنم، مردم محلی و مناظر اطراف را هم تماشا میکنم. کمکم هم با چند نفری آشنا شدم؛ شهردار، مشاوران فرهنگي، يک معلم، و چند مأمور پليس. همهشان هم کارشناس سينما هستند! با من هم طوری حرف میزنند که گويی مرا هم اهل سينما میدانند... گنجی تا همين اواخر سينمايی هم داشت ولی حالا تعطيل شده بود، و پوسترهايش همه مال يکیدو سال پيش بودند...