چهگونه میباید به سراغ واقعیت رفت؟ آیا باید واقعیت را چنانکه هست نمایش داد، یا این که واقعیتهای تلخ را آراست و به شکل زیبایی عرضه کرد؟ به تصاویر واقعی زنهای قاجاری نگاه میکنم: چاق و بدقواره و با ابروان پیوسته و صورتهای پُرمو و لباسهای مشکی و بددوخت. این زنها را با زنان حرمسرای ناصری در مجموعهٔ جیران مقایسه کنید: همه آرایش کردهاند و لباسهای برازندهای پوشیدهاند و بیشترشان چهرهٔ زیبایی دارند. مهدعلیا نیز که ملکهٔ مادر است و میباید پیر حرم به حساب بیاید، همچنان زیبایی خود را حفظ کرده و میتواند از مردهای جوان و برازنده دلربایی کند.
علی حاتمی نیز در سریال سلطان صاحبقران به همین شکل به سراغ دوران قاجار میرود و بر خلاف واقعیت، تصویر زیبایی از آن دوران ارائه میدهد. مهدعلیا زنی زشتخو و بدمنظر بود و در دسیسهٔ قتل امیرکبیر نقش محوری داشت. اما در روایت حاتمی این نقش را ایرن بازی میکند که از زیبارویان دوران خود بود. نقش ناصرالدینشاه را نیز که فرمان مرگ امیر را صادر کرد، جمشید مشایخی بازی میکند. مشایخی چهرهٔ دلپذیری داشت و بیشتر در نقش اشخاص مثبت بازی میکرد و در مخاطب دافعهای برنمیانگیخت. شاه و درباریان بسیار پاکیزه بودند و لباسهای فاخر و برازندهای میپوشیدند. در همان زمان به حاتمی خرده گرفتند که لباس پادشاهان قاجاری بسیار بددوخت است و به تنشان زار میزند. اما لباس ناصرالدینشاه در این مجموعه بسیار برازنده و خوشدوخت است. علی حاتمی پاسخ میدهد که اگر به واقعیت وفادار میماندم و همان لباس را به تن ناصرالدینشاه میکردم، مخاطب امروزی او را به عنوان پادشاه باور نمیکرد. حاتمی درست میگفت؛ فیلمساز گاهی ناگزیر میشود برای باوراندن واقعیت در جزییات دست ببرد و پارهای از وقایع را به شکل رتوششدهای عرضه کند. اما در کلیات و جوهرهٔ تاریخ چه؟ آیا مخیر است که به دلخواه خود تاریخ را جعل کند و زشت را زیبا، و زیبا را زشت جلوه دهد؟
ویدئوها از کانال آپارات «فیلیمو»