در همین روزهای شوکه شدن مردم بر اثر افزایش (و در واقع جهش) ناگهانی قیمتها در پی اعلام مثلاً «سیاست»های اقتصادی دولت سیزدهم، در کنار انواع تحلیلها و اعتراضها در فضای مجازی و غیرمجازی، یک پیام کوتاه هم لابهلای آنها در فضای مجازی میچرخد با مضمون ملامت جوک ساختن و شوخی کردن با فقر و مشکلات و بدبختیهای مردم. اما سینمای کمدی در متن و حاشیه، معمولاً دستمایههایی از فقر و مشکلات مردم هم میگیرد. شخصیت معروف «ولگرد» چاپلین یکی از نمونههای جهانی است و نمونههای دیگر در سینمای کمدی هم فراواناند. زاویهٔ دیگر موضوع که به ارتباط سینما با فقر و مشکلات اقتصادی جامعه مربوط میشود، تأثیر بحرانهای اقتصادی بر نوع فیلمهاییست که مورد استقبال مردم قرار میگیرند. در دههٔ بحران عظیم اقتصادی آمریکا در دههٔ 1930، سینمای موزیکال و کمدی در کنار فیلمهای وسترن و گنگستری رونق گرفتند. رونق سینمای موزیکال البته میتواند نشانهٔ ذوقزدگی صنعت سینما از امکانات ناطق شدن فیلمها باشد اما موزیکال و کمدی به بخشی از نیازهای روحی و روانی جامعه هم در آن شرایط پاسخ میدادند. قرار نبود بازتاب آن بحران اقتصادی در سینما، فقط فیلمهایی شبیه خوشههای خشم (جان فورد، 1939) باشند؛ فیلمی که در این روزها چند دقیقهاش در فضای مجازی میچرخد و شاهد نان خریدن فقیرانهٔ پیرمردی در کنار آرزومندی حقیرانهٔ دخترک همراهش و البته کمک سخاوتمندانهٔ فروشنده هستیم. همیشه در دورههای اوجگیری بحرانهای اقتصادی و درماندگی جامعه برای حل مشکلات، مردم به مسکنها (حتی مخدرها) و گریزگاههای روانی پناه میبرند تا ساعتهایی مشکلات را فراموش کنند. چهار سال پیش در یکی از بزنگاههای اقتصادی جامعه که سیاستهای نامدبرانهٔ مدیران مربوط و نامربوط جامعه باعث یکی از جهشهای تورمی اخیر شد، فروش هزارپا (ابوالحسن داودی) به رقم بیسابقهٔ چهل میلیارد تومان رسید. در ماههای اخیر هم آمار منتشرشده از فروش فیلمها نشان میدهد که فروش کمدیها با فاصلهٔ چشمگیری بیش از فیلمهای دیگر است. (البته نگارنده سگبند را در یک روز تعطیل نوروزی با حدود ده نفر دیگر و انفرادی را با حضور پنج تماشاگر دیگر در یک نیمروز جمعه در سینما تماشا کرد، اما به هر حال، رقمها این را میگویند.) با نگاهی به سه فیلم سگبند (مهران احمدی) دینامیت و انفرادی (هر دو ساختهٔ مسعود اطیابی)، به دنبال پاسخ این سؤال میگردیم که: تماشاگران این روزها به چه میخندند؟