وودی آلن (آلن استیوارت کانیگزبرگ) دانشآموز بااستعدادی بود که از دوران دبیرستان نوشتن لطیفه و شوخی برای مطبوعات را آغاز کرد. در هفدهسالگی شوخیهای او در «نیویورک دیلی میرر»، و پس از آن در «نیویورک پُست» چاپ شد. آلن به یاد میآورد که: «یک روز پس از مدرسه شروع کردم به تایپ کردن شوخیها و نگاهی به آنها انداختم. بعد بلافاصله هر کدام از آنها را به قیمت ده سنت برای چاپ در روزنامهها فروختم. بلافاصله این کار را میکردم چون نمیخواستم در مورد کاری که میکنم هیچ تردیدی به من دست دهد.» اشتغال زودهنگام او به گذران زندگی با نویسندگی، بازدهیهای خلاقانهٔ متنوعی برایش داشت: رسانههای چاپی، استندآپ کمدی، رادیو، تئاتر، گزارش، مقاله و نوشتن فیلمنامه برای تلویزیون و فیلمهای بلند سینمایی که موضوع این مقاله است.
در 1953 آلن در رشتهٔ تولید فیلم دانشگاه نیویورک ثبتنام کرد اما دو ترم بیشتر ادامه نداد. پس از ترک تحصیل با اشتیاق به فیلمنامهنویس شدن، و به دلیل دلبستگی به کتاب هنر نویسندگی دراماتیک، در کلاس خصوصی نویسندهاش لایوش اِگری شرکت کرد. اما این کلاس را هم رها کرد و تحصیلات رسمی فیلمنامهنویسی را کنار گذاشت و به خودآموزی پرداخت. چند دههٔ بعد، شخصیت گِیب (آلن) در زن و شوهرها (1992)، به این موضوع اشاره میکند: «نمیتونی نوشتن رو یاد بدی... چیزی نیست که بشه یادش داد... میدونی، فقط میتونی ادبیات خوب رو به دانشجوها معرفی کنی و امیدوار باشی اونا بهشون الهام بدن. اونایی که میتونن بنویسن وقتی میان به کلاس من میتونن بنویسن و بقیه هیچوقت یاد نمیگیرن.»