جنبش «خشم» اسپانیا با مرکزیت میدان پوئرتا دل سُل مادرید، اگر هیچ نانی برای معترضان نداشت، دستکم برای سازندگان سریال مانی هایست/سرقت پول مقدار زیادی آب داشت تا با آن، آسیاب پولچاپکنی خود را با دلارهای نتفلیکس بچرخانند. همچنین است ژستهای ضدسرمایهداری و ضدلیبرالیستی به همراه اظهار فضلهای فلسفی آن همه شخصیتِ ریز و درشت در میانهٔ درگیریهای فانتزی ِپر از آتش و گلوله و خون.
همهٔ اعتراضاتی که از رکود اقتصادی 2008-2007 به این طرف، علیه سیاستهای ریاضت اقتصادی دولت وقت در بحبوحهٔ نرخ بالای بیکاری و افزایش مالیاتها صورت گرفته بود و تقریباً همزمان بود با جنبش اشغال والاستریت و حرکتهای مدنی مانندِ کمپِ ناراضیان کلیسای سن پل لندن و مشابهانش، در نهایت دستاویزیست برای خلق روایتی رابین هودوار از گروهی که با شعار «مقاومت» به میدان سرقت میآیند اما به جای تقسیم پول بین مردمی که به نظرشان قربانی سیاستهای بانکی و اقتصادی دولت هستند، با آن به تعطیلاتی طولانی در جزایر خوشآبوهوا در این سر و آن سر دنیا میروند و بعدها با منت و اکراه و از طریق یک بالن مقداری اسکناس روی سر مردم میریزند تا سرقت بعدی خود را کلید بزنند.
سرقت پول ترانهٔ پارتیزانی و ضدفاشیستی بلا چاو که رابین هودهای قلابی مدام میخوانندش و این روزها ورد زبانها شده، بهیکباره از معنا تهی و تبدیلش میکند به سرود جمعی بچهدبیرستانیها و کافهنشینهای لوس تا بدون دانستن کارکرد و فحوای آن و به صرف لفظ «خداحافظ ای زیبا» آن را برای یکدیگر بخوانند و بخندند و دمی خوش باشند. از این منظر، داستانِ پدربزرگِ «پروفسور» که در جنبش مقاومت ایتالیا شرکت داشته و در کودکی این آواز را به او یاد داده، در عین احساسی بودن، ارتباطی با ایدهٔ دستمالیشدهٔ «مقاومت» پیدا نمیکند. او در جایی خطاب به بازرس راکل مریلو انگیزههایش را خیلی سرراست توضیح میدهد: «سال 2011 (همان سالی که جرقهٔ جنبشهای اعتراضی اقتصادمحور زده شد) بانک اروپا 171 میلیون یورو پول مفت به چنگ آوُرد. اما میدونی اون پول کجا رفت؟ مستقیم رفت تو جیب این بانکها، و جیب پولدارها که پولدارتر بشن...