داستان زندگی شخصی و ورزشی ونوس و سرنا ویلیامز دو اسطورهٔ تنیس آمریکایی به قدر کافی هیجانانگیز و مملو از موقعیتهای دراماتیک هست که بتوان از زاویههای متفاوت و در مقاطع مختلف، تاریخچهٔ این دو خواهر در صحنهٔ تنیس و فراتر از آن جامعهٔ آمریکا را روایت کرد. پادشاه ریچارد از زاویهٔ دید پدرشان ریچارد، مقطع نوجوانی یعنی مرحلهٔ رسیدن ونوس به صحنهٔ حرفهای تنیس جهان را روایت میکند. در آن زمان ریچارد به دلیل شیوهٔ بحثبرانگیزش در مدیریت ورزشی ونوس و سرنا به عنوان پدر و مربی همیشه در مظان اتهام بوده است. نظم خدشهناپذیر او گاهی برای خانواده آزاردهنده بود اما برنامههایش درست همان طور که از ابتدا برای فرزندانش ترسیم کرده، به وقوع پیوست. مردی مذهبی، مقرراتی و کلهشق که به دلیل فقدان یک حامی در کودکی، رسالت زندگیاش را در بزرگسالی حفاظت از خانوادهاش قرار داده اما دیکتاتورمآبیاش سبب میشود گاه تصمیمهای خامدستانهای بگیرد و این همواره در طول فعالیت حرفهای ویلیامزها مورد قضاوت مردم و رسانهها بوده است. پادشاه ریچارد با بازی درجهیک ویل اسمیت که تعادل برونریزی/ درونگرایی حسی را حفظ کرده و شمایلی انسانی از نقصانها و باورهای ریچارد به تماشاگر ارائه میدهد، توانسته تا حد زیادی به شخصیت بحثبرانگیز ریچارد از زاویهٔ باور عمیقی که به موفقیت دخترانش داشته، نزدیک شود.