در فیلم کمترقدردیدهٔ حمید نعمتالله (بیپولی) موتور محرک روایت، تلاش ایرج (بهرام رادان) برای حفظ آبروی خود در مقابل دوستان و خویشاوندانش است. او که بهتازگی شغلش را از دست داده و دچار مشکلات جدی مالیست، با پنهان کردن این موضوع از دیگران، میکوشد کاری را انجام دهد که در میان ما آبروداری خوانده میشود؛ همانند دوران بهرهمند بودن از تنعم، خرج کند، پابهپای آشنایانی که ظاهراً درگیر سختیهای زندگی نیستند مهمانی بدهد، تفریح کند و... حفظ «آبرو» برای ایرج در نهایت منجر به فاجعه میشود و خانوادهاش را متلاشی میکند. سرانجام، آنچه باعث رهایی و نجات او میشود، رها کردن آبروداری، بیاعتنایی به قضاوت دیگران و بازگشت به زندگی اصیلی است که در آن فهم فرد از زندگی خودش ملاک تصمیمگیریهایش میشود و نه داوریهای دیگران.
در شادروان هم ظاهراً همهٔ کنشها، گفتهها و حتی افکار شخصیتها حولوحوش مفهوم آبرو میگردد. پدر خانوادهای کمبضاعت، پس از بیش از دو ماه بستری شدن در آیسییو میمیرد و بازماندگان میکوشند با ترخیص و خاکسپاری آبرومندانهٔ جسد، آبروی خود را در مقابل خویشاوندانشان حفظ کنند. اما بیپولی و بسته شدن حسابی که پدر، پیش از مرگ، مدعی شده که خرج کفنودفنش را در آن پسانداز کرده، مانعی برای عملی شدن این هدف در مقابل زن و فرزندان متوفی نهاده که بهسادگی قابلرفع نیست. از این منظر شادروان را میتوان با مهمان مامان (داریوش مهرجویی) هم مقایسه کرد. آنجا هم زنی خانهدار به نام عفت (گلاب آدینه)، در حالی که در خانهاش هیچ چیزی برای پذیرایی از مهمان پیدا نمیشود، مجبور به پذیرفتن مهمانانی «رودربایستیدار» میشود و این همان جاییست که باز هم بحث حفظ آبرو به وسط میآید و منجر به تلاشی جمعی برای آبروداری میشود.