...و این نوروز، در خانهٔ نو. مثل یک اسبابکشی، پس از جابهجایی و خانهتکانی. حادثهٔ یک سال پیش در مسیر کارنامهٔ ما نشان داد و یک بار دیگر ثابت کرد که هیچ بنایی ابدی نیست و شاید پایانی داشته باشد، اما عزم و اراده و عشق و ایمان به یک راه و یک هدف میتواند مداوم و ابدی باشد. حادثهٔ یادشده و سپس پیامدهایش مثل چند سکانس پیدرپی از یک ملودرام انگیزشی دربارهٔ همنشینی شکست و مقاومت بود، با مضمون پیروزی اراده برای هر دو طرفِ دعوا، چه آنها که این بنای چهلساله را به نام خود سند زدند و چه ما که تلاش کردیم در روی این ویرانه بنای تازهای بنا کنیم! اینها را از سینما یاد گرفتهایم. مثل امیروی دونده. مثل راکی! حتی مثل فرار بزرگ! و مثل دهها نمونهٔ دیگر. یا میشود از طبیعت آموخت. مثل سکانسهای پس از سیل و زلزله. آواربرداری و بعد ترمیم خرابیها یا ساختن بنایی نو.
پس از سیلی که در اسفند پارسال آمد، و نشانهاش که احتمال باران اسیدی بود از ماههای قبل پیدا شده بود، «فیلم» 39سالهمان را امروزی کردیم و در آستانهٔ چهلسالگی، شد «فیلم امروز». برخی از رؤیاهای تحققنیافتهمان را محقق کردیم و اگر عمری باقی باشد در فکر تحقق بقیهاش هستیم. بسیاری از رکوردهای گذشتهٔ خودمان را شکستیم و با وجود فضای نامساعدی که اصولاً برای کار مطبوعات، از حیث اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی وجود دارد، درخت تنومندی در برهوت کاشتیم و آبیاری کردیم و خوشبختانه از سوی مخاطبان کنونی مطبوعات که عدهای از آنها همان همراهان سالهای دور و نزدیکمان هستند پاسخهای مثبت و دلگرمکننده گرفتیم.