قرنی گذشت و قرن تازهای از راه رسید. در کودکی هرگز گمان نمیکردم با جوانی خود دیدار کنم، چه رسد که از میانسالی بگذرم و به پیری برسم. یا و وارد قرنی دیگر شوم. 2001: یک ادیسهٔ فضایی کوبریک داستانی خیالی بود که قرار نبود در واقعیت رخ دهد. وقتی داریوش ترانه معروف سال 2000 را میخواند، میانگاشتیم که خیال میبافد و شعر میگوید. اما از سال 2000 هم گذشتیم و به سال 2022 رسیدیم. حالا قرن بیستم چه فرقی با قرن بیستویکم دارد؟ این عددها نیستند که تاریخ میسازند، این تاریخ است که به اعداد معنا میدهد. ایران باستان و ایران پس از اسلام، حملهٔ اعراب و سقوط ساسانیان، یورش مغول و جنگ و مرگ و ویرانی، دوران مشروطیت و پس از آن، دوران پهلوی و روزگار نو، جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، انقلاب و جنگ و پس از جنگ، دوران اصلاحات و پس از اصلاحات... این اتفاقها هر کدام به سهم خود تاریخ ساختند و به اعداد هویت دادند.
سال 1400 بهظاهر آغاز قرنی تازه در فرهنگ ایرانی بود. اما از نظر مختصات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی تفاوت چندانی با سال 1399 نداشت. باز هم تحریم و گرانی و تورم، باز هم رانت و فساد و دزدیهای نجومی، باز هم استکبارستیزی و مبارزه با غرب، باز هم انسداد سیاسی و اعتراضهای مدنی، باز هم غیرت و تعصب و مردان انتقامجویی که قیصروار زنان و فرزندان خود را به خون میکشند. باز هم کرونا که همچنان میتازد و وحشت میآفریند و داس مرگ را بر سر همه فرود میآورد. در سال 1400 حاکمیت یکدست میشود و نهادهای انتخابی و انتصابی همه از آرمان و اصول میگویند و توجهی به تساهل فرهنگی و آزادی هنرآفرینی نشان نمیدهند. آیا قرار است که بار دیگر هنر و سینما زیر سیطرهٔ جزمهای فکری رنگ ببازد؟ جای نگرانی نیست و تجربهٔ تاریخی نشان میدهد که چنین نخواهد شد. مگر قرار نبود که در دههٔ شصت ما صاحب سینمایی دولتی شویم؟ اما درست در همین دهه تعدادی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، امکان تولید پیدا کردند. پس از اصلاحات نیز بار دیگر سیاست بر فرهنگ و جزماندیشی بر تساهل و آزادیهای هنری سایه میافکند. اما شگفتا که درست در این دوران، پدیدهای چون اصغر فرهادی سر برمیآورد. بنابراین میتوانیم خوشبین باشیم و بگوییم که فیلمسازان خلاق از پا نخواهند نشست و ققنوس وار از زیر خاکستر سر برمیآورند و با تدبیر و تیزهوشی از موانع میگذرند. آلبر کامو میگوید که ناامیدی دلیل بیامیدی نیست و مگر میشود بیامید زندگی کرد؟