توانایی ژول ورن در ایجاد توازن بین «تخیل» و «دانش» در زیباییشناسی رمان، ویژگی مهم نویسندگی اوست. او در رمان دور دنیا در هشتاد روز به تحولات علمی زمانهٔ خود میپردازد، آن هم با فرمی ادبی که تخیل و دانش را به شکلی متوازن پیکربندی میکند. البته ایدهٔ رمان دور دنیا در هشتاد روز نسبت به سنت ایدهیابی منحصربه فرد ژول ورن، اندکی تفاوت دارد و اثری رئالیستی است.
دور دنیا در هشتاد روز در زمانهای نوشته شده که دنیا از نظر علم مهندسی راه و ترابری، و مهندسی سازههای دریایی، به پیشرفتهای چشمگیری دست پیدا کرده بود. ژول ورن این رمان را در 1873 نوشته؛ یعنی چهار سال پس از احداث «راهآهنِ بین قارهای» و احداث «کانال سوئز»؛ که دستاوردهای ویژهای به حساب میآمدند. این دو دستاورد مهم مهندسی در رمان دور دنیا در هشتاد روز در کنار استفاده از بالنهایی که قادر به پرواز بر فراز کوههای آلپ بودند، کارکرد شگفتانگیزی دارند. در واقع اگر این دستاوردهای علمی در آن دوره وجود نداشتند، رمانِ ژول ورن هم هیچگاه برای مخاطبان معاصرش به یک اثر باورپذیر تبدیل نمیشد؛ چرا که امکان سفر به دور دنیا آن هم در هشتاد روز، آن هم بدون عبور از کانال سوئز و استفاده از قطارهای بین قارهای، و گذر از روی کوههای آلپ، بیشتر به رؤیایی شباهت داشت که در داستانهای فانتزی امکانپذیر بود تا داستانی رئالیستی که مبتنی بر منطق پیوستگی واقعیت باشد.