نگاهت میکنم که به شبنم زیبای صبح میمانی
بسی آشکار بود که تو غایت من هستی
به دلخواه خود غرورم را به دور افکندم
برایت فداکاری خواهم کرد و زندگی خود را به پایت خواهم ریخت
هر جا بگویی میروم و هر زمان که نیازم داشته باشی آنجا خواهم بود
وقتی ارادهام را از کف میدهم تو آنجا خواهی بود که من را بالا ببری
ما به عقب باز نمیگردیم، عشق ما حتمیست، کافیست
و تو تنها نیاز من برای ادامه هستی
این ترانه، جانمایهٔ سوگلی امسال سینمای دنیاست. این که سختگیرترین منتقدان و نکتهبینترین سینهفیلهای عالم آن را پسندیدهاند و حتی آنور آبیها هم از توصیفهایی چون «دلی» و «حالخوبکن»/ heart-warming برای توصیفش استفاده میکنند، به طرز حیرتانگیزی از شباهت حسوحال نوع بشر در هر جای دنیا در دوران پساکرونا خبر میدهد. وگرنه چهگونه بود که نمونهٔ فرانسوی و اریژینال کودا که چند سال پیشتر ساخته شده و تشابهات زیادی از منظر فرم و محتوا با آن دارد نتوانسته بود چنین موج مثبت و عظیمی پدید آورد؟
شاید از خوششانسی ماست که ژانری با نام «حالخوبکن» وجود ندارد که در غیر این صورت انبوهی از آثار سینمایی ضعیف و ابتر با این عنوان مطرح میشدند و آن وقت مدیران استویوها و تهیهکنندگان و دلالان به جای ملودرام و موزیکال و وسترن و علمیخیالی و فانتزی و... فیلم «حالخوبکن» سفارش میدادند. اما از قضا این بار، فیلم مورد بحث ما، هم آن گونه است که حالمان را خوب کند و هم قطعاً چیزهایی فراتر از آن دارد.
کودا متعلق به زیرژانری پرطرفدار است که اینجا «تینایجری» میخوانندش و آنجا «بلوغ»/ coming-of-age. بیشتر این آثار از آنجا که هم ارزان ساخته میشوند و هم این که عمدهٔ سینماروها در سراسر دنیا نوجوانان و جوانان کمسنوسال هستند فروش و سودی تضمینشده دارند و اگر بتوانند با تمهیدهای دراماتیک در خردهپیرنگهایشان سایر گروههای سنی را نیز جذب کنند و از قلمرو غریزه فراتر روند، برندهٔ مطلق بازی خواهند بود. (جونو، لیدی برد، تقریباً مشهور).