بالای تونل ورودی به محوطهٔ برج میلاد (ورودی از بزرگراه حکیم)، بنری بود که یک شعار تبلیغاتی جشنوارهٔ فیلم فجر بر آن نقش بسته بود با سه محور که یکی از آنها «امیدآفرینی» است. در همهٔ سالهای گذشته، مدیران سینمایی (و برگزارکنندگان جشنوارهٔ فجر) شعار «امید» سر دادهاند. زمانی «امید» یکی از شعارهای اصلی جشنواره بود که روی آن مانور داده میشد و حتی این شعار عنوان یکی از بخشهای جشنواره هم میشد. (الان در مورد مرور فیلمهای تارکوفسکی و برگمان، حضور کلمهٔ امید در عنوان بخش را به یاد میآورم. حتماً موارد بیشتری هم بوده). طرح «امید» به عنوان یکی از مؤلفههای مورد تشویق مدیران سینمایی در سخنرانیها و سیاستگذاریهایشان که همیشه وجود داشته است. فیلمسازان را به ساختن فیلمهای پرامید تشویق کردهاند، به خیال خودشان نومیدی را از پیکر برخی از فیلمها جراحی کردهاند، در فیلمنامهها به دنبال نهی از ناامیدی و امر به امید هستند و حتی برای تزریق امید به فیلمهایی یا تشویق به ساخت فیلمهای امیدوارانه، سرمایه هم تزریق میکنند. با همهٔ اینها، طعم عمومی فیلمهای سینمای ایران تلخ و نومیدانه است و انواع نظارتها و سانسورها و ملامتها و نصیحتها و تشویقها هم ثمری نداشته است. دو سال پیش در جریان تماشای فیلمها پیش از شروع جشنواره، آن قدر فیلمهای تلخ و پراندوه و نومیدانه دیدم که در میانهٔ کاری، پس از دیدن یکی از آن فیلمهای دلریشکننده، به کارگردانش گفتم - با طنزی تلخ - که لطفاً یک تکه طناب هم بده تا من خودم را خلاص کنم!