دومین فیلم بلند داود بیدل بر خلاف آثار قبلی او که بیشتر سریالهای تلویزیونی با حالوهوای اجتماعی بودند، ملودرامی ساده با چاشنی عشق است که دور از مضامین و موضوعات اجتماعی روز سراغ یک ماجرای رمانتیک رفته و میکوشد شور و احساسات تماشاگر را به بهانه روایت یک داستان عاشقانه بدفرجام برانگیزد. شاید در هیاهوی فیلمهایی با درونمایههای تلخ اجتماعی با رویکردهای مطالبهگرایانه، تماشای یک رمانس ایرانی خالی از لطف نباشد آن هم از کارگردانی که در سریالهای تلویزیونی مثل راه و بیراه،قصهها زندگی میکنند وروزهای بهتر با انواع ترفندهای تکنیکی مثل کرینهای سنگین و تراولینگهای طولانی پهپادی حرفش را میزد و حالا در اینجا تمام تلاشش را کرده تا رد پای کارگردانی آن سریالهای عامهپسند را از کارنامهاش پاک کند و داستان سرراستش را نه با یک دکوپاژ آهنین و نه با حرکتهای عجیبوغریب دوربین بلکه با سهپایهای ساده و دوربین ثابت روایت کند. اولین تجربه سینمایی بیدل، روزگاری عشق و خیانت (1392) هم با هدف برانگیختن احساسات تماشاگر در موقعیتی ناآرام در همین حالوهوا بود.