مصطفی جلالی‌فخر

دستِ تطاول به خود گشاده

نقدی بر «بی‌همه‌چیز»

26 دی 1400

نام فیلم را در تیتراژ، دورنگ نوشته‌اند. «همه‌چیز» را سیاه و «بی» را به رنگ سرخ، و نقطه‌اش اثر انگشت است. گاهی فاصلهٔ بین همه چیزی و بی‌همه‌چیزی، در همین حد کوتاه است؛ به رنگ خون و تلاطم و گاه نیستی. و اثر انگشت به نشانهٔ هویت مستقل فردی، رابطهٔ فردیت و جامعه است؛ پس از مواجهه با متن و فرامتن اثر. این که از اثر انگشت خون‌آلود برای نقطهٔ «بی» بهره برده‌اند، در حالی که شش نقطهٔ دیگر در «همه‌چیز» هست، تأکید مضاعفی‌ست بر فهم «فقدان». درد مشترکی که روزبه‌روز عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود. در روزگاری زیست می‌کنیم که رنج حمل فقدان‌ها، مدام دشوارتر و دردناک‌تر شده است. خشم، بی‌رحمی، انتقام، فقر، بی‌مرامی، دروغ، ناسپاسی، ریاکاری، سودجویی، نارفیقی و... همه از جنس «فقدان»اند و در روزگار کنونی ما به مرز انفجار و انحطاط رسیده است.

بیهمهچیز فیلم مهمی‌ست که بعدها قابلیت ارجاعی خواهد داشت، برای فهم روابط پیچیدهٔ روزگار ما، و نمی‌دانیم آیا از این زمانه جان به در خواهیم برد یا نه. با این که زمان داستان سال‌ها قبل است تا احتمالاً برای نمایش به بن‌بست نرسد اما تمام آن‌چه از گذشته‌های سپری‌شده در داستان می‌بینیم به‌شدت معاصر، موجود و قابل‌شناسایی در اکنون‌اند. دیگر شبیه آن‌چه به آن می‌نازیدیم و از تاریخ تمدن و شعر و ادب پارسی نقابی می‌ساختیم و بر چهره می‌زدیم نیستیم. شرحش مفصل است اما خلاصه‌اش می‌شود همین که در بیهمهچیز می‌بینیم. گویی کسی آینه‌ای در برابرمان گرفته است. فیلم‌ساز با وجود حداکثر محافظه‌کاری نتوانست به این پرسش خبرنگار در جلسهٔ نمایش فیلمش پاسخ دروغ بگوید و از زمان حال تبری نجست. تمام مردمان روستا که آن‌ها را شماتت می‌کنیم و باور نمی‌کنیم که آدمی به چنین حضیضی برسد، خود ماییم.

ادامه مطلب در ماهنامه
0 0 votes
Article Rating
Subscribe
Notify of
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
© ۱۴۰۰ فیلم امروز
ماهنامه سینمایی فیلم امروز با اتکا به پشتوانه ای ۴۰ ساله، همراه با آغاز قرن جدید شروع به کار کرد.