شهرام جعفری‌نژاد

پرونده همچنان باز است!

گفت‌وگویی تازه با بهرام بیضایی

7 دی 1400
  • نمی‌خواهم سال‌های تلخِ تلاش برای گرفتنِ اجازۀ نمایش باشو را دوباره به یادتان بیاورم، ولی فکر می‌کنم هیچ‌گاه و در هیچ‌جا به‌صراحت گفته نشد که مشکلِ فیلم، چه بود؟ اصلا آغازِ این مشکل‌تراشی از تهیه‌کنندۀ فیلم، یعنی کانون پرورش فکری بود یا وزارت ارشاد؟ یادم است همان زمان، یکی از موارد را از شما شنیدم که گفته بودند: «این‌که در عنوان‌بندیِ آغازین، هواپیماهای نقاشی‌شده از راست به چپ می روند، به این معناست که ایران به عراق حمله کرده!» و شما بهشان گفته بودید: «بستگی دارد که از کدام سو به نقشۀ جغرافیا نگاه کنیم!» و البته، جهت را هم عوض کردید. یادتان هست دیگر چه مواردی بود و چند تا بود؟

مشکل، معمولا لطفِ بی‌دریغِ برخی همکاران است و تیره‌بینیِ ازحدگذشتۀ برخی مدیرانِ مادرزاد که هر دو در یک جهت‌اند. کانون وقتی مشکلی در فیلم ندید، برای سنجشِ قابلیتِ فهمِ زبانِ فیلم، نمایشی آزمایشی از باشو در تالارِ خودِ کانون برای کارکنانِ خودش، آموزگاران، کتابداران و... برگزار کرد. نمایشِ بسیار موفقی بود و کاش نبود. من همان شب، سفری یک ماهه می‌رفتم و از راه دور شنیدم به دلیل استقبالِ پرشور، نمایشِ فیلم، شب‌به‌شب تمدید شده و جا خوردم که در شبِ پنجم، ناگهان متوقف شد (توقیف از همین ریشه است!). به من گفتند گویا یکی از همکاران، همان شبِ پنجم به سرپرستِ کانون گفته بوده نمی‌دانید بیضایی چه کلاهی سرتان گذاشته! همین. چند کلمۀ ساده. به گیلکی یا عربیِ خوزی هم نگفته بود؛ فارسیِ رایج و مرسوم... و تا من برگردم، بازبینیِ دستپاچه و مکررِ گردانندگانی که خود را فریب‌خورده می‌پنداشتند، به چهل‌وشش مورد تغییر رسیده بود (یادم است فهرست مشابه مرگ یزدگرد چهل‌وسه مورد بود و فیلم‌نامۀ بدبختِ روز واقعه چهل‌ونُه مورد که تهیه‌کنندۀ موقت قرار بود بدهد اشخاص موجهی آن را اصلاح کنند). از سفر که رسیدم، به کانون راهم ندادند و هیچ مسئولی حاضر نشد مرا ببیند. حتی همکارانِ خودِ فیلم به سوی فیلم‌سازِ مطرود، سَری تکان می‌دادند و رد می‌شدند تا بالاخره روزی یکی از همکارانِ صدا تماس گرفت و در زیرزمینِ اتاقِ تدوین، در کمالِ همدردی و شرمندگی، نیابتاً فهرست را روی کاغذ تایپی پیش چشمم گرفت که لزوما آن را عمل کنم. هیچ فیلمی در جهان به این خفّت نمی ارزد! من از لطفِ همه تشکر کردم و آمدم بیرون. هر چه به فکرِ هر کس برسد، در فهرست بود. تا جایی که یادم است، اولین سطرها، وحشت بود از فیلمِ ضدِجنگ؛ و راه‌حل: حذفِ هر چه به جنگ مربوط است، یعنی همۀ فیلم. موکداً حذفِ حرکتِ دایره‌واری که تصویر از حیاطِ خانۀ نایی‌جان در صحنۀ نامه‌نوشتنِ باشو به جنوب و جنگ می‌رود و در پایان به حیاطِ نایی‌جان برمی‌گردد. بعدی، حذف صحنه‌های فرارِ باشو از بمباران بود، با ذکرِ این که موارد، پس از انجامِ اصلاحات، مشخص خواهد شد و معنی‌اش این بود که در آینده، پروندۀ حذف‌های بعدی همچنان باز است. بی‌ترتیب، بعدی، وحشت بود از شخصیتِ زنِ مرکزیِ فیلم که چرا مردی بالای سرش نیست؟ و حتی جای اسمِ بازیگر در عنوان‌بندی و حجاب و رنگ لباس‌اش و رنگ لباس‌های دیگر زنان روستا و بازار. مشخصا و موکدا، حذفِ تصویرِ نزدیکِ معرفیِ نایی‌جان، اولین تصویر که از پایین قاب برمی‌آید و تصویر را پُر می‌کند؛ همچنین حذفِ تصاویرِ پیاپیِ زنان در روزبازار. بعدی، خیلی کوتاه، تغییرِ زبانِ گفت‌وگوها، یعنی دوبله که تصمیم گرفتم ندیده و نخوانده باشم؛ و بعدی، افزودنِ نواهای دلپذیرِ موجّه و مصوّبِ عقیدتی در صحنه‌های روستا؛ و باز بی‌ترتیب، حذفِ صحنۀ آخرِ راندنِ گرازها و کلاغ‌ها از محصول... و اجازه بدهید بیش از این یادم نباشد....

ادامه مطلب در ماهنامه
4 1 vote
Article Rating
Subscribe
Notify of
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
© ۱۴۰۰ فیلم امروز
ماهنامه سینمایی فیلم امروز با اتکا به پشتوانه ای ۴۰ ساله، همراه با آغاز قرن جدید شروع به کار کرد.