نیکی کریمی سه دهۀ پیش با اولین بازیگری جدیاش در عروس، بهسرعت ستاره شد و در حالی که در معرض پیشنهادهای فراوانی بود، توانست خویشتندارانه دربارۀ ادامۀ حضورش گامهای درستی بردارد. در طول سالهای بعد همواره کوشید در دام آثار مبتذل گرفتار نشود، و توانست. پس از دستیاری عباس کیارستمی در دهۀ هشتاد بود که فیلم مستندی را کارگردانی کرد و در ادامه، کارگردانی چند فیلم بلند داستانی را به کارنامهاش افزود. بین چهارمین فیلمش سوت پایان، تا آخرین فیلمش، پنج سال فاصله افتاد و گفت در تمام این سالها در اندیشۀ آتابای بوده و آن را با نهایت عشق و صبر و وسواس ساخته و بیشترین تحسین بابت فیلمسازیاش را هم پس از همین فیلم دریافت کرده است. او دو سال صبر کرد تا بتواند آتابای را در شرایط مطلوبی نمایش دهد و خوشحال است که چنین اقبال و مجالی فراهم شده است. پنجاهسالگی عدد خاص و کمالیافتهای در عمر آدمیست. و نمایش آتابای به نشانۀ بلوغ هنری فیلمساز در پنجاهسالگی، تقارن درستی است. این اولین و تا الان تنها گفتوگوی جدی و مهمش دربارۀ آتابای است.
مانند بسیاری از علاقهمندان سینما بیشتر از ادبیات شروع کردم و به این حوزه علاقه داشتم. تئاترهایی را که در مدرسه کار میکردیم مینوشتم و کارگردانی میکردم و فکر میکنم بازتاب آنها در همان زمان و در مدرسه باعث شد مسیر اصلی خودم را ادبیات بدانم. پس از عروس آنچه برایم اهمیت بیشتری داشت، دوری از سینمای تجاری در آن سالها بود. دوست نداشتم در چنین فضایی ادامه بدهم. پس از آن فیلم، یکی از نقشهای بانو به من پیشنهاد شد که از آقای مهرجویی عذرخواهی کردم و نرفتم. اما میدانستم که در آیندۀ نزدیک همکاری خوبی با هم خواهیم داشت که همین طور هم شد و در سارا بازی کردم. پس از آن فیلم یک سال برای تحصیل به آمریکا رفتم که در همان زمان، آقای مهرجویی فیلمنامۀ پری را برایم فرستاد و به ایران برگشتم و بازی کردم.