مهران آرین

هی رفیق... تو هرگز برنمی‌گردی

نقدی بر سریال «پیکی بلایندرز»

25 آذر 1400

وقتی دیوید چیس در حال سروشکل دادن به افسانۀ سوپرانوز بود نمی‌دانست دارد سنگ بنایی می‌گذارد که تا دو دهه بعد قرار است منبع الهام فیلم‌ها و سریال‌های زیرژانر مافیایی/گنگستری با جامه‌ای نو و قرن بیست‌ویکمی باشد. آن‌چه پس از سوپرانوز دیدیم چند اثر برجسته، به‌خصوص در قاب تلویزیون بود که چشم‌مان را به شمایل‌های جدید و مدرن و پست‌مدرن مافیایی روشن کرد: برکینگ بد، نارکوز، بوردواک امپایر، اوزارک و چندتای دیگر در کنار پدیده‌ای به نام پیکی بلایندرز که در عین شباهت‌های غیرقابل‌انکار به دوستان ژانری‌اش، تمام‌انگلیسی‌ست. مقایسه‌ای به‌نسبت کم‌رنگ و ضمنی بین این اثر و نمونه‌های برتر این زیرژانر محبوب شاید به یامان بیاورد چرا برخی از این مابستر‌ها و تبهکاران را - دست‌کم کمی تا قسمتی - دوست داریم و خود را در آینۀ قانون‌شکنی‌ها و رفتارهای ضداجتماعی‌شان می‌بینیم.

در میانۀ طوفانی مهیب

مردی بلندبالا و خوش‌برورو قدم برمی‌دارد

با بالاپوشی سیاه و غبارگرفته

که دست راستش سرخ‌رنگ است

این توصیف غریب همۀ پسران بد بیرمنگام است و نه‌فقط تامی شلبی. البته که تامی برای خود پدرخواندۀ کوچکی‌ست و چشمان نافذ و هوش سرشارش برای رهبری آن گنگِ در ابتدا حقیر کفایت می‌کند. اسمال هیثِ بیرمنگام هم مکانی‌ست مثل پیاده‌روهای چوبی آتلانتیک سیتی؛ جایی که ناکی تامپسن امپراتوری محقرش را برپا کرده با این تفاوت که هر چه مرز بین عشق و نفرت‌مان برای ناکی مدام در نوسان است، برای تامی قلب‌مان می‌زند. این راز نه در چهرۀ گیرا و صدای مردانۀ کیلین مورفی‌ست و نه در چهرۀ گرفته و «گالوم»مانند و صدای زیر استیو بوشِمی. استیون نایت (خالق اثر)، گنگستر انگلیسی قرن بیستمی‌اش را برای‌مان لعاب می‌دهد و رنگ می‌کند، خانواده‌دوست و باوقار و جنتلمنش جلوه می‌دهد و وادارمان می‌کند این قاتل صورت‌سنگی زیبایی که همیشۀ خدا زخمی و خونی بر صورتش دارد و در کمال خون‌سردی آدم می‌کشد - تا انتهای فصل پنجم، ده نفر - دوست داشته باشیم. اما ناکی تامپسن و تونی سوپرانوی آمریکایی حکایت دیگری در دل خود دارند. آن‌ها فراتر از دافعۀ طبیعی و حرص کشتن که به خاطر حرفه‌شان است به دلیل دیگری چندان همدلی‌برانگیز نیستند: ناکی برای مفهوم خانواده ارزشی قائل نیست و تونی سوپرانو مثل آب خوردن به همسرش خیانت می‌کند. از این جهت تامی کوچک، دُن کورلئونه بزرگ را به خاطرمان می‌آورد که می‌گفت: «مردی که برای خانواده‌اش وقت نذاره یه مرد واقعی نیست.» هرچند به‌تدریج درمی‌یابیم برای او شاید همه چیز بهانه‌ای باشد برای ادامۀ یک زندگی پوچ و بی‌حاصل که میل به خودویرانگری در آن بیداد می‌کند.

ادامه مطلب در ماهنامه
0 0 votes
Article Rating
Subscribe
Notify of
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
© ۱۴۰۰ فیلم امروز
ماهنامه سینمایی فیلم امروز با اتکا به پشتوانه ای ۴۰ ساله، همراه با آغاز قرن جدید شروع به کار کرد.